-
والله که شهر بیتو مرا حبس میشود
پنجشنبه 6 خرداد 1395 10:16
چهارمین فنجون چاییمو کتابم با هم تموم میشن . هوا طوفانیه در نتیجه یه آسمون آبی خوشکل داریم . یکم روی صندلی لم میدم و غرق زیباییش میشم . به پرنده هایی نگاه میکنم که توی این باد و طوفان از رو نمیرن و به شکل خنده داری سعی می کنن خلاف جهت باد به پروازشون ادامه بدن . خندم می گیره ولی درست همون موقع لبخند روی لبام خشک میشه...
-
هعی
یکشنبه 2 خرداد 1395 22:26
دیگه حساب از دستم در رفته که چند روز از چی گذشته ! بهتر ! اینجوری انتظار خیلی چیزا رو ندارم و روزهام آرامش بیشتری داره ( خودم یا فقط روزهام ؟؟؟؟) امروز داشتم فکر می کردم نژادپرست تر و خودخواه تر و بی فکر تر از ما ایرانی ها هم توی دنیا هست؟ آدمایی هستیم که به گذشته های دورمون بیش از حد مفتخریم در حالیکه زیاد هم چیزی...
-
برای مادر فرداها
پنجشنبه 30 اردیبهشت 1395 13:02
کودکم ! کودک نازنینم ! یک سال دیگر بر تو گذشت و من غمگینم ! از این که می بینم چه به شتاب روزهای خوش زندگیت را سپری می کنی و در انتظار رسیدن روزهای بزرگسالی بیتابی ، غمگین می شوم . کودکم امروزت را زندگی کن و هرگز حتی لحظه ای در آرزوی رسیدن به آینده مباش که خواهی نخواهی فرا خواهد رسید . بگذار تا در آرامش این روزهایت ،...
-
تکه پاره هایی از من
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 00:24
* و امشب صیاد خواب آلوده را با خیال خوش شکارش تنها می گذارم منکه می دانم ، صید تا صبح فردا دیگر نفس ندارد . ** رسول عشق و مهربانی من ، معجزه دیدارت ، من کافر به عشق را مومن کرد . *** کاش می دونستی چه مهارت عجیبی داری توی خیس کردن چشمام **** یک روز صبح که از خواب بیدار شدم دیدم توی تک تک سلول های بدنم جاری هستی *****...
-
تاریخ تکرار میشه
پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 14:24
15 سال پیش ، یه صبح شنبه نیمه خنک مهرماهی که مگسا توی یخچالمون تمرین اسکیت می کردن ، طبق برنامه همیشگی مون آماده شدیم تا بریم برای خریدن مایحتاج خونه . اما وسطای راه دل به دریا زدم و تصمیم گرفتم برای اولین بار مواد ترشی و شور بخرم و خودم درست کنم که مثلا همه بگن به به چه کدبانویی ! همه چیز تمومه ! و عملیش کردم اما چون...
-
کاش
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 16:03
همه می نالند از کمبود وقت ، من ز بسیاری آن کاش میشد از زمان ، از عمر ، از لحظه های کشناک بی پایان حاتم بخشی کرد به اونا که لازمش دارن ، اونا که یک لحظه بیشتر زنده بودنشون می ارزه به کل حیات بعضیا . دیگه این روزا و شبای حیرونی و این همه پریشونی که اینقدر آب و تاب نمیخواد ، این همه تفصیل نمیخواد . به ادبیات جوونای این...
-
هارمونی
یکشنبه 19 اردیبهشت 1395 22:52
صدای اذان ، آسمون ابری ، عطر آش رشته ، نسیم خنک دم غروب ، تنهایی و صندلی و کتابی از جنس رویش سبز و سپید چه هارمونی زیبایی از لذت های ساده و عمیق و ناب زندگی ! پ.ن : عزیزترینم برای تو هم چنین قناعتی در لذت ، آرزو می کنم .
-
مژده ای دل که این فال تو نیکوست
جمعه 17 اردیبهشت 1395 08:57
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست چه ملامت بود آن را که چنین باده خورد این چه عیب است بدین بیخردی وین چه خطاست باده نوشی که در او روی و ریایی نبود بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست ما نه رندان ریاییم و...
-
یک روز با یک فروند پسرخاله
پنجشنبه 16 اردیبهشت 1395 22:35
از سر صبح روی صندلی توی تراس چمباتمه زده بودم و چون بخاطر بیماریهای پی در پی اخیر ضعیف شدم و با مختصر سرمای هوا حسابی یخ میکنم و لرز میفته به تنم ، روسری بزرگ پشمیمو دورم پیچیده بودم و کتاب میخوندم . همون که اولین بار با دیدنش گفتی : اوووووووه چقدر بزرگه عین ملافه می مونه ! و من کلی به حرفت خندیده بودم . هیچکس خونه...
-
چون در دل من عشق بیفزود برفتی !
سهشنبه 14 اردیبهشت 1395 07:26
ای دیر به دست آمده بس زود برفتی آتش زدی اندر من و چون دود برفتی چون آرزوی تنگدلان دیر رسیدی چون دوستی سنگدلان زود برفتی زان پیش که در باغ وصال تو دل من از داغ فراق تو برآسود برفتی ناگشته من از بند تو آزاد بجستی ناکرده مرا وصل تو خشنود برفتی آهنگ به جان من دلسوخته کردی چون در دل من عشق بیفزود برفتی شعر از اوحدالدّین...
-
قرص دلتنگی
شنبه 11 اردیبهشت 1395 10:13
کسی قرصی می شناسه که دلتنگی رو درمان کنه ؟ یا دارویی که دلتنگی آدما رو کمتر کنه ؟ یا دست کم عوارض دلتنگی رو کاهش بده ؟ همچین دارویی هست ؟ کسی سراغ داره ؟ من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که میبینم بدآهنگ است ... پ.ن : در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
-
یک تجربه
چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395 14:24
هرکسی بهت گفت دوستت دارم ، عاشقتم ، تو خاصی ؛ دلتو بردار و فرار کن . هزار سال نوری ازش فاصله بگیر . این آدم همونیه که اومده تا با خاک یکسانت کنه و بره ! پ . ن : نمیدونم این متن یا شعر از کیه ؟ حال سرچ کردن هم نداشتم تا از هویت صاحبش مطلع شم . هر کسی گفته دستش درد نکنه : شیشه ی پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی...
-
خواهان کسی باش که خواهان تو باشد
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395 14:31
وقتی هیچکس تو را نمیخواند و نمیفهمد برای خودت یک فنجان چای بریز برای خودت یک صندلی به تراس ببر خودت را به مهمانی آفتاب و آسمان دعوت کن لم بده ، کتاب بخوان و چای بنوش و لبخند بزن چون خورشید تنها چون آسمان تنها خودت عاشق خودت شو برای خودت گل بخر شعر بخوان هرچند غم انگیز اما خودت برای خودت همه کس باش
-
آن مرد دیر آمد
یکشنبه 5 اردیبهشت 1395 13:12
تو اون مردی هستی که نه با اسب سفید اومدی نه با قاطر نه حتی با ماشین تو فقط با تاخیر اومدی وقتی که دیگه چیزی از من نمونده بود رسیدی توی ویروونه هام دنبال چی می گردی ؟ دنبال کی؟
-
اعتدال
شنبه 4 اردیبهشت 1395 12:21
تو دنیای سیاه و سفیدم چه خوبه که هنوز افکارم خاکسترین ! این یعنی اعتدال !
-
انگار تصمیم جدیه
شنبه 4 اردیبهشت 1395 12:19
در حالیکه از دردی آشنا و موذی توی خودم می پیچم گوشیمو چک می کنم ، بازم هیچ خبری ازش نیست ، هیچ کجا . باشه چه فرقی داره که باشی یا نباشی؟ در هر دو حالت درد رو تنهایی تحمل می کنم ، تنهایی گریه می کنم ، تنهایی بار سنگین وجدان رو به دوش می کشم ، تنهایی عاشق می مونم ، تنهایی انتظار می کشم و تنهایی روزامو شب می کنمو شبامو...
-
قشنگ بود
دوشنبه 30 فروردین 1395 10:46
موندن و رفتنت دیگه فرقی نداره واسه من اره روچون فروکنی ، چه در کشی ، چه تو کنی بخیه رو بخیه می زنم به تیکه پاره ی دلم این همه وصله پینه رو چطور میخوای رفوکنی؟
-
منه خدا
دوشنبه 30 فروردین 1395 08:33
من اگر خدا بودم و یه بنده مثل خودم داشتم حتما خیلی زود جونش رو می گرفتم . اونجوری هم این همه نق و ناله هاشو ، خواسته هاشو ، ناشکریاشو نمی شنیدم ، هم از دست یه کرور آدم ناآدم راحتش می کردم ، هم از دست خودشو تردیداشو غصه هاش خلاصش می کردم . الکی که نیست خدا بودم بعدشم این آقای الکی عاشق پیشه اعصاب خرد کنه نازک نارنجی...
-
عاشقانه های خرکی
پنجشنبه 26 فروردین 1395 11:22
از این بازی بچگانه و احمقانه ای که راه انداختی خسته و دلزده هستم . با دست پس زدن و با پا پیش کشیدنات تهوع آور شده . آزارم میدی با حرف زدنات ، با کج فهمیات ، با گلایه هات ، با قهرات . از اینکه یه حرف ساده و معمولی رو مجبور باشم به ده روش مختلف توضیح بدم و تفسیر کنم که مبادا بد برداشتش کنی خسته ام . وقتی این همه اختلاف...
-
گوگل و گاگول
سهشنبه 24 فروردین 1395 00:27
به دوست عزیز گفتم اکانت اسکایپت رو برام بفرست حالا که نشستی اون ور دنیا و کیف و حال میکنی ، هر از گاهی ریخت نحستو ببینم تا اینقدر دلم زود زود برات تنگ نشه تا الان سی و دو نفر رو با همون آیدی مسخرش پیدا کردم که هیچ کدومشوم دوستم نیست بدبخت گوگل با این همه گاگول
-
یه راه حل خوب !
دوشنبه 23 فروردین 1395 08:11
در پایان یک رابطه ، باید رابطه را تمام تمام کنید انگار که مردهای را خاک میکنید . عزاداری واقعی و جدی لازم است و تبدیل فرد به خاطره . هر چیزی که فرد را زنده نگهدارد ، به شما فرصت عزاداری واقعی و اتمام رابطه را نمیدهد . عزاداری طبیعی ، شدید ولی کوتاه است مثل عزاداری مرگ یک عزیز . عزاداری مزمن و طولانی نشانه قبول...
-
جنگ عروسی
جمعه 20 فروردین 1395 23:58
یه عروسی رفتم که تکلیفشون با خودشون معلوم نبود ! تو مجلس مردونه مداح از 8 جا خودشوجرمی داد و مداحی می کرد تو مجلس زنونه می کوبیدن رو میز و دبه و سینی و سطل و جیغ می کشیدن و می خوندن و می رقصیدن تو سالن 30 نفر با چادر مشکی نشسته بودن 40 نفر چادر رنگی پوشیده بودن 25 نفر مانتو داشتن 50 نفرم با مایو وسط قر می دادن 15 نفرم...
-
پریدم
جمعه 20 فروردین 1395 09:17
به جان شیرینت قسم به خاطر عزیزت سوگند که بریدم که از خانه قلبت پریدم هرآنچه که باقی مانده تلاش مذبوحانه خاطرات است برای پیوند دادنمان با ریسمان عشقی که دیگر نیست از تو هم دل کندم و دیگر نپرسیدم ز خویش چاره معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست ؟
-
آخر قصه ما
جمعه 20 فروردین 1395 09:04
زیر این گنبد نیلی ، زیر این چرخ کبود توی یک صحرای دور، یه برج پیر و کهنه بود یه روزی زیر هجوم وحشی بارون و باد از افق، کبوتری تا برج کهنه پر گشود برج تنها سرپناه خستگی شد مهربونیش مرهم شکستگی شد اما این حادثه ی برج و کبوتر قصه ی فاجعه ی دلبستگی شد اول قصه مونو تو می دونی تو می دونستی من نمی تونم برم تو می تونی تو می...
-
دردناکه ، بفهم
چهارشنبه 18 فروردین 1395 15:02
پیام های مثلا عاشقانه اما ... مرد : اهان خب نگرانت شدم دیگه خوب میخوابی ها خخخخخخخخ زن : خخخخخ آره خواب بهترین کار دنیاست جات خالی مرد : شما بجای ما. دیگه جای ما خالی نیست عزیزم زن : تیکه میندازی؟ اعصابمو لازم دارم حداقل برای چند ماه آینده ... زن : اگرزنی دوستت داشته باشه کل نیروهای جهان نمیتونن نظرش روعوض کنن هرچی...
-
بهارانه
دوشنبه 16 فروردین 1395 17:29
خب بازهم بهار از راه رسید و سال دیگری شروع شد . بازهم طبیعت در چرخه ای از نمایش تولد تا مرگ ، اندک اندک رخت سبز به تن میکند و هوا سرشار خواهد شد از عطرهای مست کننده چون کودکی ها ، سرمست و سبز و شاد و امیدوار و اما نوید نویدی در راه است تولدی ، رویشی ، زایشی ، پیامی کاش در این نوبهار روحم به شکوفه بنشیند و در تابستان...
-
مغز طوفانی من
جمعه 14 اسفند 1394 01:23
به من میگی تو خیلی خاصی خندم می گیره و تو دلم میگم اگه خاص نبودم که الان کنار تو نبودم ! دستمو توی دستات می گیری درد شدید و عجیبی از جایی حوالی وسط مغزم تا پشت چشم راستم صاعقه وار میاد و میره . از درد چشامو می بندم ولی لبخندمو همچنان حفظ می کنم و تو فکر می کنی شکلک در میارم بخاطر دستی که توی دستای بزرگ و پهنت گم شد ....
-
چهارده ساعت لعنتی
جمعه 14 اسفند 1394 00:08
تو خیالم یه خونه می سازم نقلی و دنج و خوشکل همه جاش سفید با گلدونای سبز سبز توش تنها زندگی می کنم آزاد و رها بدون رفت و آمد آدمایی که عاشق می کنن ، زخم می زنن ، نمک می پاشن و نمی رن ، نمی رن تا بمونن و عذابت بدن و این جوری بودنشون رو به خودشون اثبات کنن این روزا زیاد می خوابم ، زیاد خیال می بافم توی آرزوهام زندگی می...
-
نومید
سهشنبه 11 اسفند 1394 08:28
خدایا دلگیرم ازت که به اسم حکمت و مصلحتت به هر چی که ازت خواستم نرسوندیم . تو خدا بودی ! از خدا مگه میشه انتظاری جز استجابت دعا و برآورده کردن آرزوها داشت ؟ دلگیرم ازت زندگی میگذره ولی از روت !
-
مشتاقم به فرداها
دوشنبه 10 اسفند 1394 01:20
چه خبر خوشیست سرد شدن آرام آرام قلبم با ضربه هایی که پی در پی بر تن احساسم فرود می آوری ! روزی از همین روزها برایت قاصدکها خبر می آورند که یخ بسته آن که بی نظم و ناهماهنگ برایت می تپید ! مطمئنا آن روز دست و پا و دل و روحم مثل ناودان ها در زمهریر زمستان های سال هایی دور قندیل خواهند بست و قطعا دیگر هیچ آفتابی حتی آفتاب...