فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام



پسرخاله ی جوونم در اثر قصور پزشکی ۱۴ روز به کما رفت

توی این ۱۴ روز کل فامیل از زن و مرد ، پیر و جوون ، دور و نزدیک ، نگران حالش بودن و با تمام وجود و بی وقفه برای برگشتنش به زندگی دعا کردن ‌. هر کی به هرچی که اعتقاد داشت متوسل شد ، هر کس از دوست و اشناها و فامیلش تقاصا کرد براش دعا کنن و ...
بالاخره روز چهاردهم چشاشو باز کرد و به زندگی برگشت
حال همه اونایی که تو این مدت فکر و ذکرشون سلامتیش بود خوب شد ، خوشحال شدن ، خندیدن ، از شادی اشک ریختن ، شکرگزاری کردن ، سجده شکر بجا اوردن و ...

من موندم با یک دنیا سوال که برجسته ترینش این بود : اگه من جای اون بودم بازم همه این کارها انجام میشد ؟؟؟؟؟

من چی ؟؟؟