فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

دین ، آلت دست


افراد و جمعیت ها دین را به نظر مادی و منافع خصوصی و احوال شخصی می نگریستند . این وضع هنوز هم ادامه دارد . طبقات حاکمه هنگامی دست به دامان دین می شوند که بخواهند حقوق مردم را غصب و پایمال کنند و از آنها انتظار دارند که در برابر دین قیام نکنند و دم نزنند زیرا دین در این حالت خدمتگزار طبقه خاصی است و از لحاظ سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ، حامی او و مخالف مردم است . در حقیقت ، دین در حکم یک نظام مادی خالصی است که در راه مصالح گروهی که دست به دامن آن شده اند کوشش می کند . از اینجا متوجه می شویم که میان اوضاع مادی و دین ، پیوندی ناگسستنی وجود دارد . طبقه حاکمه انتظار دارند که دین آنها را در حکومت بر توده ها یاری کند و توده ها انتظار دارند که دین آنها را از طغیان طبقه حاکمه نجات بخشد .


جلد ششم امام علی (ع) صفحه 195


زایش


بین درختای کاج قد کشیده و لاغر نیمه جون و خسته با سوزنیای آفتاب سوختشون آهسته قدم میزنم با اینکه از نیمه پاییز گذشتیم اما هنوز هوا گرمه و زمین خشک و تشنه لب . خورشید مثل همیشه بی دریغ و سخاوتمند نورش رو روی زمین پهن کرده . مثل روحی سرگردون تو مثلث این بخل آسمون و عطش زمین و سخای هور ، می گردم و می چرخم . تو وجودم داره یه چیزی رخ میده ، یه رخداد ناشناخته و شگفت آور . جنینی در حال شکل گرفتنه ! جایی که نمیدونم کجاست ! جایی شبیه دهلیزهای تو در تو و تاریک قلب پشت قفسه سینه . یا نه ! زیر سقف جمجمه لابلای مارپیچای خمیری شکل خاکستری . یا نه ! بین سلولای نامرئی حجمی مرموز و مبهم که عمری بار جسم رو به دوش کشیده . یه چیز در حال شکوفا شدنه که گاهی نوری به دلم میرسونه و امیدوارم میکنه و گاهی در جنگ و جدل درونی بین سیاه و سرخ وجودم گم میشه و سرخوردم میکنه . یه چیز که گاهی به شکل کلمه به نوک قلمم هبوط و روی کاغذ نقش آفرینی میکنه ، گاهی به شکل جلا دهنده ظهور و قسمتی از روانم رو سبکبار میکنه . یه چیز خوب غیرقابل وصف یه جایی از حضورم جوونه زده و داره بالنده میشه و من مست و شاد و گیج و مبهوت و منتظر ، کتاب زندگیمو لابلای صفحات روزگار ورق میزنم و هر لحظه شوق متولد شدن این حس شگرف رو تجربه میکنم . تا چه زاید این آبستن !



از زبان تاریخ


کسانی که از حکومت ها انتظار اصلاح دارند ، بدون شک از تاریخ ترقی و پیشرفت ملتها بی اطلاعند .

اینک تاریخ در برابر چشم ماست و به ما می گوید که حکومت ها در هر دوره و هر کشوری جزء آخرین دستگاه هایی هستند که در صورتی که موانعی بر سر راهشان نباشد به ایجاد اصلاحات دست می زنند .

آیا ملت های اروپایی از برکت وجود حکومت ها تا این اندازه ترقی کرده اند ؟

هرگز ! آن ها از راه کوشش و اتحاد کلمه و بلند کردن سرها و راست کردن کمرها و برپا ایستادن و راه رفتن و مهار حکومت ها و به پیش راندن آنها به این مرحله رسیده اند ! 



دکتر جرج جرداق از قول شبلی شبیل در کتاب امام علی 



کسی شاید باشه شاید ...


تنهایی شاید یه راهه

راهیه تا بی نهایت

قصه همیشه تکرار

هجرت و هجرت و هجرت


اما تو این راه که همراه

جز هجوم خارو خس نیست    

کسی شاید باشه شاید

کسی که دستاش قفس نیست...                          



پ.ن:هر کسی هم نفسم شد دست آخر قفسم شد منه ساده به خیالم که همه کار و کسم شد ...