فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

دوست


ناخوشم

بی حوصله و غمگین

زنگ میزنی خبر میدی که داری میای منو ببینی

...

دو فنجون چای و کمی گپ و گفت

...

رفتی

حالا من بار غمی روی سینم حس نمیکنم

اگه این اسمش جادو نیست پس چیه؟



آبان ۹۷



من آن موج اشکم که بی اختیارم




گلایه


دست مریزاد خدا جون

دست مریزاد که بین این هشت میلیارد آدم روی این کره خاکیت یکیو همدلم نیافریدی . از هر کی گله داشتم ، شکایت پیش تو میاوردم . از تو پیش کی گلایه کنم ؟


میدونم آخرشم باید تو همین تنهایی و دلتنگی و بدحالی بپوسم




طوفان امروز


بازم سرم و صاعقه های بی امان

باز پیچیدن به خود از درد

و تکرار هزار باره ی 

گفتم این آغاز پایان ندارد

عشق اگر عشق است آسان ندارد



اسیر


من هم محکوم به حبس ابد هستم ، بدون عفو مشروط

:(