فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

گلایه



آخ که تو اقیانوس شب سوختنم کسی ندید

تو برزخ بیداد شب کسی به دادم نرسید


خدایا من فراموشکارم خودت شاهد باش


طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند


پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند
بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کند
همتم تا می رود ساز غزل گیرد به دست
طاقتم اظهار عجز و ناتوانی می کند
چشمه سار طبع من دیگر نمی جوشد ولی
جویبار اشکم آهنگ روانی می کند
بلبلی در سینه می نالد هنوزم کاین چمن
با خزان هم آشتی و گل فشانی می کند
ما به داغ عشقبازی ها نشستیم و هنوز
چشم پروین همچنان چشمک پرانی می کند
نای ما خامش ولی این زهره ی شیطان هنوز
با همان شور و نوا دارد شبانی می کند
گر زمین دود هوا گردد همانا آسمان
با همین نخوت که دارد آسمانی می کند
سال ها شد رفته دمسازم ز دست اما هنوز
در درونم زنده است و زندگانی می کند
با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من
خاطرم با خاطرات خود تبانی می کند
بی ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی
چون بهاران می رسد با من خزانی می کند
طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند
هر چه گردون می کند با ما نهانی می کند
دور اکبر خوانی ما طی شد اکنون یک دهن
از اجل بشنو که با ما شمر خوانی می کند
می رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان
دفتر دوران ما هم بایگانی می کند
شهریارا گو دل ما مهربانان مشکنید
ور نه قاضی در قضا نامهربانی می کند



شاعر : محمد حسین بهجت (شهریار)



دعا


پروردگارا

هر از گاهی در گوشه و کنار مملکت وجودم " گیوم کالی " قیام میکند ، بیا و اینبار تو حامیش باش ، به او برنامه و نظم و سمت و سو بده تا پیروزی اش حتمی باشد .


آمین یا قادر



آرزو


پروردگارا تنها و تنها یک آرزوی مرا برآورده کن : لاتعبدو الا الله ..


تو خودت بهتر میدانی که چه امیدها به همین یک آرزو بسته ام !



از جستارهایی در باب عشق


چه بسا حقیقت این است که تا کسی ندیده باشدمان ، وجود نداریم ؛ نمی توانیم درست حرف بزنیم تا وقتی کسی به حرفمان گوش بدهد و در یک کلام ، کاملا زنده نیستیم تا زمانیکه دوست داشته بشویم .



حسرت خوردن نمیتواند برای همیشه شامل کسانی که می شناسیم بشود زیرا خصوصیت هایشان برایمان شناخته شده است و لاجرم فاقد جادوی اشتیاقی است که لازمه آن است . صورتی را که فقط برای لحظه ای یا ساعتی میبینی و برای همیشه ناپدید میشود ، کاتالیزور رویاهایی است که نمیتوان مشخصش کرد ، نیازی که قابل تعریف نیست و به همان نسبت هم سیراب نشدنی است .


از الن دوباتن

ترجمه گلی امامی



زیبا


چه بسا حقیقت این است که تا کسی ندیده باشدمان ، وجود نداریم ؛ نمی توانیم درست حرف بزنیم تا وقتی کسی به حرفمان گوش بدهد و در یک کلام ، کاملا زنده نیستیم تا زمانیکه دوست داشته بشویم .



از کتاب جستارهایی در باب عشق

نوشته آلن دوباتن 

ترجمه گلی امامی



اندوه


رخدادهای غم انگیز پیاپی ، چنان که باران از آسمان ببارد ، بر روح و جسم دوستان و اطرافیان و مردمم میبارد و من در سحرگاه آدینه ای خیس و ابری ، از پشت شیشه ای بخار زده و گریان ، در این اندیشه ام که چگونه میتوان آرامش و آسایش را به کاشانه شان باز گرداند ؟

افسوس که به دست آوردن هر نعمتی هزینه ای دارد و ما یاد گرفته ایم همواره هزینه ها را بپردازیم بدون اینکه برای خواسته هایمان تلاش کنیم  و آنچه که در آخر نصیبمان میشود هیچ است !