فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

بوی تاریخ


کتابای تاریخی رو دوست دارم و می خونم ولی متاسفانه از تمام تاریخ بوی گند جنگ و خیانت و جهالت و طمع میاد . متعفنه 

من این ها را دوست می دارم

خو کرده ی قفس منم

خوبه یا بد ؟ باید ادامه داد یا پرواز کرد ؟ شاید یه روزی جوابشو پیدا کنم البته اگه جواب ، توی اون روز ،  پشیمونی به بار نیاره

تا وقتی تو قفس آب و دون باشه ، و هوا و کتاب ، فعلا به همین روند ادامه میدم


دلم یه دیوار خالی میخواد که تعداد زیادی عکس بهش آویزون کنم . عکس از مردایی که دوست دارم ، مزین به جمله ی : من این مرد را دوست دارم

تا اینجای کار  از بین این همه مرد ، سه تا دوست داشتنی پیدا کردم : آنتوان ، لئو و رضا

به گمونم یه آینه عبرت هم یه طرف واسه خودم درست کنم بد نباشه  که عکس آدولف ، آخوند و بقیه رو هم اونجا آویزون کنم

شاید بخش هشدار هم نیازم بشه با عکس عبید و جورج

بخش خاتون هم قطعا لازم دارم با عکس مریم ، قمر ، ماری


خدایا

چرا همه اینها مُردن ؟ یعنی قهرمان زنده ندارم ؟ یا دوست داشتن مرده ها که باعث پشیمونی نمیشن آسون تره ؟

نه تو زنده ها فرح هست ، محی الدین هست 

احتمالا بگردم آدمای بیشتر پیدا کنم

دیگه پاشم برم بگردم