فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

هعی


نمیدونم زندگی دقیقا چیه ؟

ولی اغلب اوقات چیز خیلی غمگینیه

و کمی غیر قابل تحمل

و البته مزخرف



:|


شبها خیلی طولانی شدن  یا من بی طاقت ؟؟



آدمی را آدمیت لازم است



متنفرم از این همه نفرت و نژاد پرستی                           

ما چه مرگمون شده ؟                        

چجوری دلمون میاد به انسانی نفرت بورزیم ؟

چرا یادمون رفته که انسانیت در درجه اول اهمیت قرار داره ؟

این همه مرگ بر این ، مرگ بر اون چیه که ورد زبونمون کردیم ؟

ملیت و قومیت و دین ، رنگ و زبون و ... معیار میزان انسانیت نیست .

چطوری کسیکه آرزوی مرگ انسانی ، هم وطنی ، هم دینی و ... رو داره اسم خودش رو انسان میگذاره ؟

شرم بر تویی که به این آسونی همه چیز رو فدای عقده های کور و سیاهت میکنی .

ننگ بر تویی که شرافت نام انسان رو لکه دار میکنی .


غمگینم از سرطان نادانی و نژادپرستی که داره نوع بشر رو به دست خودش نابود میکنه .


به یاد بیاریم و بفهمیم معنی درسی که شاعر بزرگمون بهمون داد و یک عمر طوطی وار زمزمه کردیم و برای جا نموندن از قافله ، به به و چه چه کردیم که چه زیبا گفت و عجب پر مغز گفت سعدی :


تن آدمی شریف است به جان آدمیت

نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی

چه میان نقش دیوار و میان آدمیت

خور و خواب و خشم و شهوت شغبست و جهل و ظلمت

حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت

به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد

که همین سخن بگوید به زبان آدمیت

مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی

که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت

اگر این درنده‌خویی ز طبیعتت بمیرد

همه عمر زنده باشی به روان آدمیت

رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند

بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت

طیران مرغ دیدی تو ز پای‌بند شهوت

به در آی تا ببینی طیران آدمیت

نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم

هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت




پ.ن : بس نبود دشمنی بین ایرانی و غیر ایرانی ؟ که حالا نوبت رسیده به اینکه ترک و لر و گیلکی و مازنی و بلوچ و عرب و کرد و فارس به جون هم بیفتیم ؟ شرم برما .

:(


تبریک !!!


شاید دیگه الان ، بعد از این همه سال ، وقتش رسیده باشه که به پاس این همه همراهی و صبوری بهت بگم ، عشقم ، تولدت مبارک .

هرچند فقط چندتا سایت و بانک یادشون مونده که بهت تبریک بگن !



دو نفره ای بی تو


امروز هوا دونفره بود . از اون دو نفره هایی که به هم زنگ میزدیم و قرار می گذاشتیم که با هم ، شونه به شونه ، قدم به قدم ، نفس به نفس ، تو خیابون روی برگای زرد و خیس ، بی چتر زیر بارون نم نم ، راه بریم و حرف بزنیم . بینی هامون از سرما سرخ بشه و دستامون کرخ و فکامون بی حس .

آره از همون هوا دو نفره هایی که آخرش به یه شیرکاکائوی داغ ختم میشد تو بستنی فروشی سر میدون نزدیک خونه هامون و بعدش ، بعد از اون همه حال خوب و نشاطی که به هم بخشیده بودیم ، تو اون سرما ، با پاهایی که گزگز می کردن بدو بدو خودمون رو می رسوندیم خونه در حالیکه سرتا پامون خیس شده بود . 

همون روزای خیلی خیلی خیلی دور که بعد از رسیدن به خونه و دوش آب داغ گرفتن تازه می نشستیم پای تلفن و نقشه می کشیدیم که دفعه بعد کدوم خیابون رو گز کنیم .

عزیز دلم

جای تو حسابی خالی بود

بی تو امشب

گز کردم تمام خاطرات را

زیر آسمانی ابری

روی برگ های خیس و زرد

در آغوش باد کوبنده ای که به رخ میکشید جای خالی صدایت را

بی تو هیچ پاییزی به دلم نمی چسبد

و هیچ بارانی طراوت نمی بخشد



پ .ن : گل قشنگم شادم از اینکه می بینم در کنار همسر و بچه هات دلگرم و سرگرمی . تو که آروم باشی ، دلم آرومه ...