چه بارونی می بارید . هر قطرش صدام میزد.هر قطرش میگفت بیا تا پاکت کنم . بیا تا بشورمت.بیا سبز بشی.بیا . رفتم ریز رگبارش.خندیدم ، خیس شدم. گریه کردم ، خیس شدم ؛ اما پاک نه .
سرما خوردم اما پاک نه.
باز بارون میباره
باز صدام میزنه
....
زنگ میزنه . به خیال خودش خبر خوش میده که ماه آینده داره میاد ! عکس العملم واقعا شگفت زدم کرد ! کاملا بیخیال . انگار که همسایه با آب و تاب تعریف کنه که دوست خواهر شوهرش داره میاد ، دقیقا همینقدر هیجان !!! حتی نمی تونم ادای خوشحالی رو در بیارم ! با یه چشم روشنی گفتن بی روح سر و ته قضیه رو هم میارم . توی فکر فرو میرم و اصلا خودمو مقصر نمی بینم . خودش باعث شد این همه بی توجه شم ، بی خیال شم . اون همه پرده پوشی و پنهان کردن حقیقت و جلوه دادن برعکس اوضاع باعث شد از چشمم که هیچ ، از دلم هم بیفته . کاش سراغم نیاد . تنها وجه مشترکمون با هم فقط بچگی هامونه که الان به حقیقی بودن احساسات اون زمان هم شک کردم . تو چه کردی با من و اعتمادم ؟؟؟؟؟
باور نمیشه که امسال بیست و پنج شهریور رو فراموش کرده باشم !!!!!!!!
باورم نمیشه ۲۹ شهریور ، اون هم بصورت کاملا اتفاقی یادم بیفته که " عه کی بیست و پنجم تموم شد " !
نه دلتنگی ، نه گریه ای ، نه حتی یادی و آهی !!
کی میدونه شاید چند سال دیگه کلا به یاد نیارم که توی شهریور ماه چه اتفاقی برام افتاده
زمان باید که پرواز کند چون عقابی شتابان و تیزبال نه بدینسان قطره وار و کندپای و ملال آور
یه حسی بهم میگه آمارای اینجا خالی بندیه ! آخه الان کل دربدرای وبلاگا ۱۱۱ نفر نمیشن که من اینقدر بازدید کننده داشته باشم ! بعدم این تعداد آدم دنبال چی بودن که رسیدن به وبلاگ داغون من ؟
به هر حال از حضورشون عذرخواهی میکنم بابت اینکه دست خالی برمی گردن . اینجا فقط به درد خودم میخوره که مروری باشه به حس و حال روزام .
با مهناز دربنده ، با فریده شمال
با سپیده قلیون میزنه ، با سحر مشروب
با شهناز و فرانک استخر و ماساژ
با پریا و فاطی و سمیه و سهیلا کافه و سینما
با زهرا تولد و قر و رقص و پارتی
مریم و سارا و ناهید و روشنک واسه سفر خارجی
نوبت به من که میرسه میشه کوه درد !!!!! باید گوش باشم و سنگ صبور ؟
یا خودشو از خوشی میکشه یا منو با دستای خودش !
فرهنگ لغت بعضیا :
صبر کن ببینم چی میشه !
در واقع یعنی صبر کن تا بهانه ای واسه مخالفت پیدا کنم !
کاری به کارت ندارم !
یعنی الان یه دهنی ازت صاف کنم که یادت نره !
نیم ساعت بیشتر طول نمیکشه !
یعنی بشین تا زیر پات علف سبز شه !
:(
آدمی را جهت مقصودی آوردند ، تا خود را بداند که از کجاست و مرجع او کجاست . پاس باطن و ظاهر جهت آن داده اند که این ها عده ی این طلب است و استعمال در چیزی دیگر می کند ؟ خویشتن را امنی حاصل نمی کند تا عیش او خرم گردد ! در اشتغال علوم که بهترین مشغولی های دنیاست روزگار می برد ؟ آن مقصود دور می شود !
هر کاغذی رو یکی دوسال نگه میدارم که نکنه یه وقت بخوامش ، اون وقت کارنامه بچمو دو روز نتونستم نگه دارم :(
گمش کردم :(
اونم تو این وضعیت مضحک که هم مسافرم ، هم ... هعی :(
میگن نیستی ، وجود نداری !