فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

باران پاک

چه بارونی می بارید . هر قطرش صدام میزد.هر قطرش میگفت بیا تا پاکت کنم . بیا تا بشورمت.بیا سبز بشی.بیا . رفتم ریز رگبارش.خندیدم ، خیس شدم. گریه کردم ، خیس شدم ؛ اما پاک نه .

سرما خوردم اما پاک نه.

باز بارون میباره

 باز صدام میزنه

....




عروس


تاپ سفید ، شلوارک سفید ، عروس شدم .



اعتمادی بربادرفته


زنگ میزنه . به خیال خودش خبر خوش میده که ماه آینده داره میاد ! عکس العملم واقعا شگفت زدم کرد ! کاملا بیخیال . انگار که همسایه با آب و تاب تعریف کنه که دوست خواهر شوهرش داره میاد ، دقیقا همینقدر هیجان !!! حتی نمی تونم ادای خوشحالی رو در بیارم ! با یه چشم روشنی گفتن بی روح سر و ته قضیه رو هم میارم . توی فکر فرو میرم و اصلا خودمو مقصر نمی بینم . خودش باعث شد این همه بی توجه شم ، بی خیال شم . اون همه پرده پوشی و پنهان کردن حقیقت و جلوه دادن برعکس اوضاع باعث شد از چشمم که هیچ ، از دلم هم بیفته . کاش سراغم نیاد . تنها وجه مشترکمون با هم فقط بچگی هامونه که الان به حقیقی بودن احساسات اون زمان هم شک کردم . تو چه کردی با من و اعتمادم ؟؟؟؟؟



فراموشی


باور نمیشه که امسال بیست و پنج شهریور رو فراموش کرده باشم !!!!!!!!

باورم نمیشه ۲۹ شهریور ، اون هم بصورت کاملا اتفاقی یادم بیفته که " عه کی بیست و پنجم تموم شد " !

نه دلتنگی ، نه گریه ای ، نه حتی یادی و آهی !!

کی میدونه شاید چند سال دیگه کلا به یاد نیارم که توی شهریور ماه چه اتفاقی برام افتاده 



حال و هوام


من یک غمِ ادامه دارم
من، بغضِ آخرینِ قرارم که هنوز در انتظارم




این خسته کندپای


زمان باید که پرواز کند چون عقابی شتابان و تیزبال نه بدینسان قطره وار و کندپای و ملال آور



کشآور


تا حالا مردادماه به این کششششششناکی ندیده بودم . تموم شو دیگه



بلاگ اسکای خالی بند !


یه حسی بهم میگه آمارای اینجا خالی بندیه ! آخه الان کل دربدرای وبلاگا ۱۱۱ نفر نمیشن که من اینقدر بازدید کننده داشته باشم ! بعدم این تعداد آدم دنبال چی بودن که رسیدن به وبلاگ داغون من ؟

به هر حال از حضورشون عذرخواهی میکنم بابت اینکه دست خالی برمی گردن . اینجا فقط به درد خودم میخوره که مروری باشه به حس و حال روزام .



کوه درد و صنگ سبور !


با مهناز دربنده ، ‌با فریده شمال

با سپیده قلیون میزنه ، با سحر مشروب 

با شهناز و فرانک استخر و ماساژ

با پریا و فاطی و سمیه و سهیلا کافه و سینما

با زهرا تولد و قر و رقص و پارتی

مریم و سارا و ناهید و روشنک واسه سفر خارجی

نوبت به من که میرسه میشه کوه درد !!!!! باید گوش باشم و سنگ صبور ؟

یا خودشو از خوشی میکشه یا منو با دستای خودش !



وطنم


وطنم

تو را آباد و آب بادت می خواهم



غلط نامه


فرهنگ لغت بعضیا :


صبر کن ببینم چی میشه !

در واقع یعنی صبر کن تا بهانه ای واسه مخالفت پیدا کنم !


کاری به کارت ندارم !

یعنی الان یه دهنی ازت صاف کنم که یادت نره !


نیم ساعت بیشتر طول نمیکشه !

یعنی بشین تا زیر پات علف سبز شه !


:(



مقصود آدمی


آدمی را جهت مقصودی آوردند ، تا خود را بداند که از کجاست و مرجع او کجاست . پاس باطن و ظاهر جهت آن داده اند که این ها عده ی این طلب است و استعمال در چیزی دیگر می کند ؟ خویشتن را امنی حاصل نمی کند تا عیش او خرم گردد ! در اشتغال علوم که بهترین مشغولی های دنیاست روزگار      می برد ؟ آن مقصود دور می شود !



مامان نمونه


هر کاغذی رو یکی دوسال نگه میدارم که نکنه یه وقت بخوامش ، اون وقت کارنامه بچمو دو روز نتونستم نگه دارم :(

گمش کردم :(

اونم تو این وضعیت مضحک که هم مسافرم ، هم ... هعی :(



در بن چاه


بر تخت جم ، پدید نیاید ، شب دراز

می دانم این حدیث که در چاه بیژنم



تئیست ، آتئیست


میگن نیستی ، وجود نداری !

اما من میدونم هستی ، همینجا ؛ لابلای نفس کشیدن هام ، زیر بالش نرم عاداتم ، توی درز ظریف خوشبختی های کوچکم ، کنار هر لقمه که میخورم و هر قطره که می نوشم . چه فرقی داره که اسمت چی باشه یا چی صدات کنن ؟
مهم اینه که تو هستی و من چه بخوام و چه نخوام ، دارمت . نمی دونم دقیقا از کی و تا کی ؟
اما جاری ترینی توی لحظه هام و حاضر ترینی در بودنم .