فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

به تو می اندیشم


من آخرین نسل انتظارم


کودکی و جوانی ام در انتظار

و از امروز در انتظاری کشنده تر

انتظار برای پایان این انتظار


خدایا نکند گوش هایت را گرفته ای که هیچ کدام از دعاهایم مستجاب نمی شوند ؟

اینک این من که به پای تو در افتادم باز




توقع بیجا


ایکاش می اومدی اینجا منو می خوندی و برام می نوشتی

از خودت ، از روزهات ، از دلت

فکر کنم اینم بشه آرزویی روی آرزوهای دست نیافتی دیگه من

:(

عیب نداره بجای تو ، خودم هزار بار دیگه اینجا رو می خونم مثل همیشه ای که نیستی و خودم جای تو همه کاری واسه خودم انجام میدم .



توقعاتم زیاد و بیجاست

میدونم




شاخه به شاخه


1) ** عشـــق ** همچو آتــــش است و تو هیـــــچ گاه یقـــین نـــخواهى داشت کــه قلـــبت را گــرمــا مـــى بخـــشد یـــا خـــانـــه ات را مـــى ســوزانـــد ......!!!

{ البته که می سوزونه و خاکستر میکنه }


2 ) فاصله تان را با آدمها رعایت کنید ، آدم ها یهو میزنند روی ترمز و اونوقت شما مقصرید!!!!

{ دقیقا }


3 ) مواقعی هم هست،که آدم چمدانش را برای رفتن نمی بندد،بلکه می خواهد طرف مقابلش را بترساند !

زن ها ...

همه ی زن ها،برای یک بار هم در زندگانی شان که شده،چمدان های شان را بسته اند !

آدم این کار را می کند که، نگهش دارند .

{ ولی گاهی اوقات باید واقعا رفت چون موندن سوختنه و خاکستر شدن }


4) به بودن ها دیر عادت کن!و به نبودن ها زود،مردم نبودن را بهتر بلدند...!

{ گاهی نبودن ها خیلی بهتر از بودن هاست }


5 ) ادمها را زیاد تنها نذارین تو تنهاییشون یه دنیایی واسه خودشون میسازن که دیگه شما توش نیستین....

{  دنیایی که تو توش نباشی مطمئنا با خیالت شب و روزاش میگذره }


6 ) هــــرگــــز ** عــــاشق ** مشو مـــگر این کــه بـــتوانى همه ى ** عیب هــــاى آدمـــــى ** را تحمل کنى ......!!!

{ عشق و عاشقی فریبه }


7 )  ترسم از این است که یک شب بخواهی به خوابم بیایی و من همچنان به یادت بیدار نشسته باشم...!

{ صد حیف که به خوابم هم نخواهی آمد }


8 ) ﺑﺮﺍی ﻛﻔﺸﻲ ﻛﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﭘﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺯﻧﺪ ﻓﺮﻗﻲ ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ  ﺗﻮ ﺭﺍﻫﺖ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﻲ ﻳﺎ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻫﺮ ﻣﺴﻴﺮی ﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﻭ  ﻫﻤﻘﺪﻡ ﺷﻮی ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺩﺳﺖ ﺍﺧﺮ ﺑﻪ ﺗﺎﻭﻝ ﻫﺎی ﭘﺎﻳﺖ ﻣﻲ ﺭﺳﻲ ﺍﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻛﻔﺶ ﻫﺎ ﺑﻲ ﺷﺒﺎﻫﺖ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ﻛﻔﺸﻲ ﻛﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﭘﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﻣﻴﺰﻧﺪ ﺍﺩﻣﻲ ﻛﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺁﺯﺍﺭﺕ ﻣﻲ ﺩﻫﺪ  ﻫﻴﭻ ﻭﻗﺖ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻓﻬﻤﻴﺪ ﺗﻮ ﭼﻪ ﺩﺭﺩ ی ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﻛﺮﺩﻱ ﺗﺎ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻫﻤﻘﺪﻡ ﺑﺎﺷﻲ..

{ من کفش خوبی نیستم و مطمئنا توهم دچاری}


9 ) یه سری از حرفها هستندکه امکان نداره بشه به گفتار تبدیلشون کرد ؛این حرفا معمولا به اشک تبدیل میشن …

{ آخ که چقدر من از این نوع حرف ها دارم }



سوال


صبر پرید از دلم ، عقل گریخت از سرم

تا به کجا کشد مرا ، مستی بی امان تو ؟




تویی رسول عشق و مهربانی من


می دونستی معجزه بلدی ؟


* امروز با هر کلمه حرفت آتشی از دلم خاموش کردی ، با هر نوازشی دردی از من دوا کردی و با هر بوسه ای مرهمی به زخمم گذاشتی


* از تمام دنیا جز چاردیواری آغوشت چیزی نمیخوام

چاردیواری که آرامش و امنیت بهم میده و طپش های دیوونه وار قلبم رو مهار میکنه


* کنار تو شادم ، آرومم ، خوشبختم ، کم نیستم ، کم نمیارم ، کاملم


* با تو ای آرام جانم گو که جهان زیروزبر باد


* بیا بی تو من از این زندگی سیرم

نمیدونی دارم این گوشه می میرم




شاید ماه بعدی ، شاید

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

جهنمی از ما


تو نتیجه بوسه شیطانی بر تن عریانم و من به نوازش های دوزخی ات خو کرده ام

من تکرار تبعید آدم هستم به زمین از باغ بهشت در مقیاسی دردناک تر

تبعید از بهشت زمین به دوزخ


در برزخ بودن و نبودنت یوغ عذاب حضور عزیزانت را بر گردن میکشم


پاک باخته به من میگویند

یک فی النار خالدین




درس عبرت


خورشید رو باید از روی خاک دوست داشت

از کف زمین


به خورشید که بخوای نزدیک بشی ، بدون اینکه بخواد می سوزوندت ، براش فرقی نداره که واسه چی بهش نزدیک شده باشی


بیخود واسه رسیدن به خورشیدم صندلای پاشنه بلند خریدم

حالا هر روز موقع طلوعش بجای پوشیدن صندلام و بغل کردنش باید بشینم روی دل سوخته دردناکم مرهم بذارم




کاش های غیرممکن


بازم یه پنجشنبه جمعه دلگیر دیگه

کاش میشد تمام پنجشنبه ها و جمعه ها رو از تقویم پاک کرد

از روزای زندگی حذف کرد

باید پنجشنبه جمعه ها رو مرد




بین ما پل عذابه ، من خسته پایه پل

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

مثل هزاران زن دیگر


من نمی تونم مواظب خودم باشم

مثل هزاران زن دیگه که نمی تونن

یعنی در واقع نمی خوایم

مواظب خودمون نیستیم چون این وظیفه ما نیست

وظیفه ما گرم و روشن کردن کانون یه زندگیه و مواظبت از ما به عهده کسیه که این زندگی رو با ما ساخته

من نه تنها مواظب خودم نیستم بلکه کارهایی میکنم که خودمو تو خطر بندازم

مثل هزاران زن دیگه

چون هیچکس مواظبمون نیست

هیچکس مراقبمون نیست




پس از روزها ، اینک آرامش


تمام دیروز و دیشب خیلی آشوب بودم نمیخواستم امروز هم مثل دیروز بگذره صبح زود زدم از خونه بیرون و مستقیم رفتم توی پارک آب

خوشبختانه تمام پمپ ها روشن بود و از همه جا صدای آب به گوش میرسید

بارون شب قبل هوا رو تمیز کرده بود . آسمون نیمه ابری و هوای لطیف بهاری و صدای آرامش بخش آب تشویقم کرد بیشتر بمونم . همه جا خیس بود و جایی واسه نشستن پیدا نمیشد کنار تیر چراغ برق جلوی چرخ آبی وایسادم پلکامو بستم و به صدای قشنگش گوش دادم . حس جالبی بود انگار که صدای آب داشت گره هایی نامرئی از روح و ذهنم رو باز میکرد اولین اثرش باز شدن سگرمه هام بود و بعدی شل شدن عضلات فک و چونم انگار که لبخند روی لبام نشسته باشه بعد از یک ربع بی حرکت بودن و گوش دادن به آرامش صداش انگار وزنه هایی از روی سر و گردن و قفسه سینه و شونه هام برداشته شد راه نفسم باز شد حس کردم سبک شدم

انگار که خاصیت صدای آب این باشه

که وقتی خوب بهش گوش بدی سبک میشی شسته میشی رها میشی

حالت خوب میشه

حتی صدای بلند آهنگ و همهمه عده ای که نرمش صبحگاهی انجام میدادن هم نتونست اذیتم کنه مقداری پیاده روی کردم و دوباره جلوی چرخ آبی وایسادم و چشامو بستم میخواستم برای شب کردن امروزم به اندازه کافی انرژی و آرامش ذخیره کنم و موفق هم شدم


خونه که رسیدم دیگه از طپش های وحشتناک قلبم و نفس تنگی هم اثری نبود

انگار اونم درمان شده بود




بهارم را خزان زد


هوای دلم پاییزیست و این هیچ ربطی به هوا و آسمان فصل و ماه ندارد .

بعد از هر پاییزی زمستانی از راه میرسد

سرد و بیروح ، فصل باور مرگ برگ ؛ فصل جمع آوری قوای طبیعت برای رویش بهاری .

اما پاییز دل من به زمستان که برسد همانجا یخ میزند تا ابدیت که هیچ توان رویشم نیست .

خاطره برگ ها در ذهن کوچه های خزان زده روحم رفته رفته خاک آلود و زنگار بسته میشود چنان که گویی قرن ها از آن گذشته باشد اما

اما به شرافت بر باد رفته ام قسم هر لحظه نمک بر زخم قلبم خواهم پاشید تا در آرامش زمستانش هرگز خواب بهاری دیگر نبیند که از رویش خسته ام




صادق باش


دوش چه خورده ای دلا ؟ راست بگو نهان مکن
چون خمشان بی گنه ، روی بر آسمان مکن
باده ی خاص خورده ای ، نقل خلاص خورده ای
بوی شراب میزند ، خربزه در دهان مکن
دوش شراب ریختی ، از بر ما گریختی
بار دگر گرفتمت ، بار دگر چنان مکن
کار دلم به جان رسد ، کارد به استخوان رسد
ناله کنم ، بگویدم ، دم نزن و بیان نکن
ای دل پاره پاره ام ، دیدن اوست چاره ام
اوست پناه و پشت من ، تکیه بر این جهان مکن
هی کج و راست میروی ، باز چه خورده ای ؟ بگو
مست و خراب میروی ، خانه بخانه کو به کو
عمر تو رفت در سفر ، با بد و نیک و خیر و شر
همچو زنان خیره سر ، حجره به حجره شو به شو
ماکه حریف بوده ایم ، بوسه ز که ربوده ای ؟
زلف که را گشوده ای ؟ حلقه به حلقه مو به مو
کار دلم به جان رسد ، کارد به استخوان رسد
ناله کنم ، بگویدم ، دم مزن و بیان مکن
ای دل پاره پاره ام ، دیدن اوست چاره ام
اوست پناه و پشت من ، تکیه بر این جهان مکن


بدحال

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.