فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

پاییز


پاییز با من امسال مهربان تر باش
با من خسته دلِ درد آشنا
با من فرسوده ی کاهیده جان
با من زرد و پریشان و غمین
با من کوچیده از شهر بلا
با من این بار مهربان تر باش
من پیر و من دلتنگ و جان برلب
من آشفته حال و مرده دل
با من رو به زوال چون شمعی نیمه جان
ای خزان مهربان تر باش امسال



لوپ زندگی من !


امید یعنی تکرار چرخه :

تابستون بگی حال بدم بخاطر گرماست ، پاییز که بیاد ، هوا که خنک شه خوب میشه حالم .

پاییز بگی هوای گرفته و دلگیر پاییزیه که باعث میشه حالم بد باشه ، زمستون که بیاد ، برف و بارون که بباره حالم خوش میشه .

زمستون بگی ، حال بد این روزام بخاطر روزای کوتاه و سرد زمستونیه بهار که بیاد خوب میشم .

بهار بگی بدحالیم بخاطر هوای کسل کننده و خواب آور بهاره ، تابستون که بیاد ، روزای بلند و گرمیش حالمو میزون میکنه .



آهنگ پاییز شاهرخ


منم و یه آسمون خیس و دوتا دست سرد و یه گلدون خشک و یه آهنگ قدیمی که یک ساعته داره مدام تکرار میشه 


آهنگ پاییز از شاهرخ




در نیمه راه پاییز

آفتاب طلایی کم جون و بی رمق پاییزی از لابلای ابرهای نازک و حلاجی شده و دود دم این وقت سال آسمون ،خودشو به پنجره اتاق رسونده و مثل آدمی نفس بریده و خسته روی تخت پهن شده . روی تخت نشستم و کتابی که واسه خوندن و تموم کردنش با خودم کلنجار میرم ، کنار دستمه . دلم گرما می خواد و عطر قهوه !

 این روزا با خودم مهربون شدم و زیاد خودمو به آرزوهای کوچیکم می رسونم . قهوه ندارم بجاش یه فنجون خیلی کوچیک کافی میکس بدون شکر با طعم خامه درست می کنم و با لپ تاپ می پرم روی تخت . صدای ملایم سه تار و دکلمه توی اتاق می پیچه . همینطور که لباسای خشک شده رو تا می زنم ، جرعه جرعه کافی میکسم رو می خورم و همصدا میشم با دکلمه : 


چه کسم من چه کسم من که بسی وسوسه مندم

گه از آن سوی کشندم گه از این سوی کشندم

ز کشاکش چو کمانم به کف گوش کشانم

قدر از بام درافتد چو در خانه ببندم

...

روحم با هر ضرباهنگ این دکلمه داره وجین میشه .


شعر را بصورت کامل از اینجا ببینید .



پاییز اومد این ور پرچین باغ

و بالاخره پاییز با تمام قدرت و شکوهش خودنمایی کرد .

وزش باد و ترنم باران و غرش رعد

آسمانی خاکستری و صدای سایش برگهای درختان ، بوی نم خاک و هوای سرد .


من و تو زاده فصل خزانیم دو تن پرورده دامان گریه ...


دانلود آهنگ




رگبار

زیر این رگبار تند پاییزی ، واژه ها هم نم کشیده اند . تا پشت پلک خیس قلم ، صف کشیده جلو می آیند اما برای جمله شدن نه به کاغذ می چسبند و نه به هم !


خیابان ها کف بر لب و دوده اندود ، آغوش می گشایند به روی بغض آسمان و شاخسار سبز درختان ، شاد و رقصان از نوازش باد و باران ، دست به آسمان ، شاکر دائمی سیل رحمتند و عابران ، این ناسپاسان زمینی ، سگرمه در هم و چتر بدست و شتابان ، بی توجه به این حجم از  زیبایی زندگی ، در پی مقصدی نامعلوم دوانند ؛ بی آنکه آنی درنگ کنند و به رقص متین قطره های باران بدست باد بنگرند و از تماشای جلوه شکوه حیات به دست خدا ، لذت ببرند . 

لذت ! 

واژه مهجور و مبهمی که بدنبال ترجمان درستی از آن ، روزهای زندگی را پی در پی و بی وقفه ورق می زنیم و می پنداریم که زندگی همین است ! دویدن از پی روزها به خیالی واهی !!!





حریم امن تنهایی

باز تنها میشوم

پرده های نازک حریر سفید را کنار میزنم و پنجره کوچک اتاقم را باز میکنم تا آفتاب طلایی اولین روز پاییزی بدون واسطه اتاق را روشن و تنم را گرم کند .

نسیم خنکی آرام میخزد توی اتاق پرده ها را تکان میدهد ، کاغذهای پراکنده ام را جابجا میکند و دسته ای از موهای کوتاهم را روی پیشانی ام جابجا میکند .

لبخند میزنم به اینهمه شیطنت

پاهایم را به گرمای آفتاب میسپارم و چشم هایم را به سطرهایی که تازگیها با من نامهربان شده اند و ذهنم را به بازیگوشی کلماتی میسپارم که گاهی فراموشی می آورند و گاهی بیداری !




آغاز یک پایان

و بالاخره سلام به پاییز

سلام به آغاز یک پایان و کوچ

به لالایی زمین و خمیازه های طبیعت

به سبزهایی که آرام آرام  زرد می شوند و خشک

و سلام به مهریکه فاصله اش را هر روز از ما زیادتر میکند تا پلک های خسته نباتات با لالایی مادر زمین سنگین شود و در زیر گرمای دلنشینش به خواب رود .


مهر مهربان من با هدیه زیبای نیمه اولش






و باز هم خزان

تابستونم با تموم حرارت و سرسبزیش به روز آخرش رسید و باروبندیلش رو جمع کرد تا جاشو به پاییز بده .

به خزونی که چند ساله جز برگ ریزونش چیزیش شبیه پاییز نیست !

از باز شدن مدرسه ها و زنده شدن خاطرات و طبیعت زرد و نارنجیش و هوای متغییرش که بگذریم می رسیم به عطر تن تو که توی تک تک روزهاش پیچیده و با هر دم و بازدمی ریه هامو پر میکنه .

پاییز امسال یادآوری میکنه که سی و پنجمین سال عمرت هم به پایان میرسه .

خوبیش اینه که با سی و شش سالگیت حالم خوبه مثل بیست و چهار سالگیت !

فقط یه آرزو دارم که امیدوارم ببینی و بخونی و برآورده کنی .

امسال و سال های بعد رو تا آخر عمرمون با من مهربون تر باش !

تو فقط با من مهربون باش در عوض قول میدم هر سال روز تولدت دنیا رو بخاطر تو تعطیل کنم ؛ هر سال روز تولدت فقط مال تو باشم ؛هر سال روز تولدت تو باشی و یه دنیا محبت ، من باشم و یه دنیا ستایش و قدر دانی !

هر سال آخرای پاییز تو بشین جوجه هاتو بشمار ، من بشینم از دیدنت لذت ببرم!

قول میدم واسه رسیدن به اون روز خاص تمام لحظه های هر ساعت رو به هم ببافم تا روزات شب بشه و شبات روز .

تو فقط خوب باش!

تو فقط با من مهربون باش!

تو فقط منو بیشتر از بیست و چهارسالگیت بخواه!

قول میدم!