فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

در نیمه راه پاییز

آفتاب طلایی کم جون و بی رمق پاییزی از لابلای ابرهای نازک و حلاجی شده و دود دم این وقت سال آسمون ،خودشو به پنجره اتاق رسونده و مثل آدمی نفس بریده و خسته روی تخت پهن شده . روی تخت نشستم و کتابی که واسه خوندن و تموم کردنش با خودم کلنجار میرم ، کنار دستمه . دلم گرما می خواد و عطر قهوه !

 این روزا با خودم مهربون شدم و زیاد خودمو به آرزوهای کوچیکم می رسونم . قهوه ندارم بجاش یه فنجون خیلی کوچیک کافی میکس بدون شکر با طعم خامه درست می کنم و با لپ تاپ می پرم روی تخت . صدای ملایم سه تار و دکلمه توی اتاق می پیچه . همینطور که لباسای خشک شده رو تا می زنم ، جرعه جرعه کافی میکسم رو می خورم و همصدا میشم با دکلمه : 


چه کسم من چه کسم من که بسی وسوسه مندم

گه از آن سوی کشندم گه از این سوی کشندم

ز کشاکش چو کمانم به کف گوش کشانم

قدر از بام درافتد چو در خانه ببندم

...

روحم با هر ضرباهنگ این دکلمه داره وجین میشه .


شعر را بصورت کامل از اینجا ببینید .



دلارام

دلم امروز یه تشته که توش لباس چنگ میزنن !

آشوب آشوبم

پناه می برم به دنیایی که راه گریز از حال بدم بوده . اتفاقی یه غزل قشنگ پیدا می کنم . توی دیوان شمس دنبالش می گردم و میبینم درسته از خوده خودشه بی هیچ دخل و تصرفی !

چندبار می خونمش .

یکم دلم آروم می گیره ، یادم نمیاد آهنگشو کی خونده و کجا شنیدم . در واقع اصلا مهم نیست . مهم اینه که الان دیوان شمس تو دستمه و ذهنم در پرواز . دیگه حتی مهم نیست که تن اسیره یا دل ...

شعر را از اینجا بخوانید !