فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

پاییز


پاییز با من امسال مهربان تر باش
با من خسته دلِ درد آشنا
با من فرسوده ی کاهیده جان
با من زرد و پریشان و غمین
با من کوچیده از شهر بلا
با من این بار مهربان تر باش
من پیر و من دلتنگ و جان برلب
من آشفته حال و مرده دل
با من رو به زوال چون شمعی نیمه جان
ای خزان مهربان تر باش امسال



هزار پاره هایم

دیریست که نگاه آیینه ها مبهم است 

و من  خزان زده ی مردد ، 

در گذر ثانیه ها ، 

در حسرت آینه ها تکرار می شوم .


***


آخر کدام بن بست باور تو را گم کردم ؟

و پیچیدم در گردباد حیرانی ، بی درنگ ؟

گرچه قبله ام را گم کردم اما

به طواف هزار باره تو دل بسته ام !


***


سطرهای پریشانی مرا ،

دردهای نهفته ام نوشت !

ار نه دست هایم در جستجوی نور بود !


***


از غربت زمین دلم گرفته و روح زندانیم بیمار شده

سبز بودن نور می خواهد

شب طولانی شده

از نور هم دریغ می ورزند در این اسارت !

راستی

تا رهایی چند شب دیگر باقیست ؟


***


دل که بگیرد ، 

چشم ها هم بهانه گیر می شوند ،

بی دلیل می بارند !


***


همه سطرها را خواندم

هیچ سطری از جنس دل من حرف نزد

هیچ سطری بوی دلتنگی نمیداد

هیچ سطری نقشی از او نداشت

خسته ام از تکرار

تکرار این همه سطرهای خاکستری ، سطرهای سیاه

مداد رنگی های کودکی ام کو مادر ؟


***


کاش دریا شبی ناگاه در خواب

بشوید مرا به موج خویش

تا که جان تازه کنم ، بی خبر از دنیای خویش

کاش ...



من هلاهلم ، تو چرا ؟

چه تلخی رهگذر !

ای عابر کوچه های خزان زده عمرم

ای پرسشگر بهارم

من اگر تلخم ، به سنگ بی اعتنایی شکسته شیشه غرورم

من اگر تلخم ، زخم خورده دست نه بیگانه ، که خویشانم

من اگر تلخم ، فروخورده فغان و فریادم

من اگر تلخم ، نبض بیمار حیات خانه ای هستم

من اگر تلخم ، سایه سکوتم

من اگر تلخم ...

تو از چه چنین تلخی رهگذر این ثانیه ها که به سخنی آشوب میشود کلامت ؟




پاییز اومد این ور پرچین باغ

و بالاخره پاییز با تمام قدرت و شکوهش خودنمایی کرد .

وزش باد و ترنم باران و غرش رعد

آسمانی خاکستری و صدای سایش برگهای درختان ، بوی نم خاک و هوای سرد .


من و تو زاده فصل خزانیم دو تن پرورده دامان گریه ...


دانلود آهنگ




آغاز یک پایان

و بالاخره سلام به پاییز

سلام به آغاز یک پایان و کوچ

به لالایی زمین و خمیازه های طبیعت

به سبزهایی که آرام آرام  زرد می شوند و خشک

و سلام به مهریکه فاصله اش را هر روز از ما زیادتر میکند تا پلک های خسته نباتات با لالایی مادر زمین سنگین شود و در زیر گرمای دلنشینش به خواب رود .


مهر مهربان من با هدیه زیبای نیمه اولش






و باز هم خزان

تابستونم با تموم حرارت و سرسبزیش به روز آخرش رسید و باروبندیلش رو جمع کرد تا جاشو به پاییز بده .

به خزونی که چند ساله جز برگ ریزونش چیزیش شبیه پاییز نیست !

از باز شدن مدرسه ها و زنده شدن خاطرات و طبیعت زرد و نارنجیش و هوای متغییرش که بگذریم می رسیم به عطر تن تو که توی تک تک روزهاش پیچیده و با هر دم و بازدمی ریه هامو پر میکنه .

پاییز امسال یادآوری میکنه که سی و پنجمین سال عمرت هم به پایان میرسه .

خوبیش اینه که با سی و شش سالگیت حالم خوبه مثل بیست و چهار سالگیت !

فقط یه آرزو دارم که امیدوارم ببینی و بخونی و برآورده کنی .

امسال و سال های بعد رو تا آخر عمرمون با من مهربون تر باش !

تو فقط با من مهربون باش در عوض قول میدم هر سال روز تولدت دنیا رو بخاطر تو تعطیل کنم ؛ هر سال روز تولدت فقط مال تو باشم ؛هر سال روز تولدت تو باشی و یه دنیا محبت ، من باشم و یه دنیا ستایش و قدر دانی !

هر سال آخرای پاییز تو بشین جوجه هاتو بشمار ، من بشینم از دیدنت لذت ببرم!

قول میدم واسه رسیدن به اون روز خاص تمام لحظه های هر ساعت رو به هم ببافم تا روزات شب بشه و شبات روز .

تو فقط خوب باش!

تو فقط با من مهربون باش!

تو فقط منو بیشتر از بیست و چهارسالگیت بخواه!

قول میدم!