فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

جای خالی سلوچ ۱


بی کار سفره نیست و بی سفره عشق . بی عشق سخن نیست و سخن که نبود فریاد و دعوا نیست ، خنده و شوخی نیست ، زبان و دل کهنه می شود ، تناس بر لب ها می بندد ، روح در چهره و نگاه در چشم ها می خشکد ، دست ها در بیکاری فرسوده می شوند و بیل و منگال و دستکاله و علف تراش در پس کندوی خالی ، زیر لایه ضخیمی از غبار رخ پنهان میکند .


کتاب جای خالی سلوچ از محمود دولت آبادی



بوی تاریخ


کتابای تاریخی رو دوست دارم و می خونم ولی متاسفانه از تمام تاریخ بوی گند جنگ و خیانت و جهالت و طمع میاد . متعفنه 

این نیز بگذرد


زین کاروانسرای ، بسی کاروان گذشت

                                                 ناچار ، کاروان شما نیز بگذرد

این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید

                                                 نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد



شاعر سیف فرغانی  .  کتاب حماسه کویر از دکتر باستانی پاریزی

تو روحتون


خسته ، افسرده ، تنها ، حوصله سر رفته رفتم توی تراس

صندلی زدم و نشستم

کتاب نه چندان جذابی به دست گرفتم و به زور شروع کردم به خوندن

هنوز صفحه دوم نرسیده بود که یهو

شُررررررررر 

از طبقه بالا یه استخر آب ول کردن پایین


خب بی شعورا شما که همیشه چشم چرونیه خونه همسایه ها رو میکنین نمی میرین اینجور وقتا هم یه نگاهی بکنین




انگلیسی ها و ...


جناب اکهارت سلام

من یه ایرانی هستم که چندتایی کتاب خونده و حالا که به کتاب های تو رسیدم از خوندنشون میترسم . آقای تلی تو یه انگلیسی هستی و هر آدمی در هر کجای این منظومه شمسی باید ، باید ، باید ، از یه انگلیسی بترسه . قطعا بعد از خوندن هر جمله از نوشته های تو به خودم یادآوری میکنم که مواظب باش نویسنده یه انگلیسیه ! 




تیکه کتاب


اگر انسان ها به جای درک چیزهای ناخوشایند آن ها را حذف کنند نمی توانند به زندگی ادامه دهند.



اتفاقی نمی افتد


آدم های هر سرزمینی نگاه خاصی دارند ، نه چشم های خاصی ، ته چشم هایشان یک چیزی هست که می گوید اهل کجا هستند . دست کم هموطن های ما این جورند و این به گمان من مربوط می شود به زبان و لحنی که با آن فکر می کنند و گذشته ای دور که در ژن چشم ها باقی مانده .




از جستارهایی در باب عشق


چه بسا حقیقت این است که تا کسی ندیده باشدمان ، وجود نداریم ؛ نمی توانیم درست حرف بزنیم تا وقتی کسی به حرفمان گوش بدهد و در یک کلام ، کاملا زنده نیستیم تا زمانیکه دوست داشته بشویم .



حسرت خوردن نمیتواند برای همیشه شامل کسانی که می شناسیم بشود زیرا خصوصیت هایشان برایمان شناخته شده است و لاجرم فاقد جادوی اشتیاقی است که لازمه آن است . صورتی را که فقط برای لحظه ای یا ساعتی میبینی و برای همیشه ناپدید میشود ، کاتالیزور رویاهایی است که نمیتوان مشخصش کرد ، نیازی که قابل تعریف نیست و به همان نسبت هم سیراب نشدنی است .


از الن دوباتن

ترجمه گلی امامی



زیبا


چه بسا حقیقت این است که تا کسی ندیده باشدمان ، وجود نداریم ؛ نمی توانیم درست حرف بزنیم تا وقتی کسی به حرفمان گوش بدهد و در یک کلام ، کاملا زنده نیستیم تا زمانیکه دوست داشته بشویم .



از کتاب جستارهایی در باب عشق

نوشته آلن دوباتن 

ترجمه گلی امامی



متبرک باد خلیفه بودن انسان بر زمین ، متبرک باد


مناجات دست آویزی بود تا خود را از شر کلمه ها برانم . از رنگ و قبض و افسردگی خلاق و اسرار و ... گفتی انبوه کلمات به کمک زمان در کار تدفین من بودند .

سوگند به خودت ای خدا که کفرم از خود و ایمانم از توست . مرا به خاک پای گناهکاری که عفو شده است ببخش . من لایق آزمایش تو نیستم .


گزیده ای از کتاب انتخاب نوشته شادروان سیمین دانشور



مخ گریپاژ کنون

نشستم روبروی کتابخونه مرددم که چه کتابی رو شروع کنم . چندتایی جدید خریدم ، چندتایی نصفه نیمه خوندم و چندتایی دانلود کردم . بین دانلودیا چند تا رمانم هست . با خودم میگم بعد از خوندن دو سه تا کتاب سنگین و گریپاژ کردن مخم یه رمان می چسبه اما بعد از نگاه کردن اسماشون پشیمون میشم تصمیم می گیرم برم سراغ کتابای نیمه تمومم .

یا خدا !!!

هشت تا کتاب نیمه خونده ؟؟؟؟

اینبار دقیق تر نگاه می کنم . آخیش ! یکیش سررسید بود !

با یه چایی دارچین از خودم پذیرایی می کنم تا فرصت واسه تصمیم گرفتن داشته باشم .

با یه لیوان بزرگ چایی برمی گردم . البته این یکی چون تازه دمه آب زیپو نیست .

دستم میره سمت یک کتاب با جلد مشکی که بوک مارکرش نشون میده دو سوم کتاب رو خوندم اما پشیمون میشم . با وجودیکه دوست دارم زودتر تمومش کنم اما اینقدر سنگینه که فکر می کنم خوندن ده صفحه از این کتاب برابری میکنه با 100 صفحه از کتابای دیگه . یک کتاب دیگه دو قفسه پایین تر هست که معلومه یک چهارمش رو خوندم فکر کنم همین خوبه . برش می دارم ولی خامه کیک میاد جلوی چشمم پس می گذارمش سر جاش و کتاب جلد مشکی رو برمیدارم و این بار دیگه بدون تردید تصمیم می گیرم همینو بخونم . پله پله تا ملاقات خدا از دکتر عبدالحسین زرین کوب

تو دلم میگم دکتر جون ، استاد قلم ، فرهنگی فرهنگ دوست فرهنگ پرور ، دستت درد نکنه که اینقدر زحمت کشیدی ولی یکمم به فکر مغز و مخ آدمای معمولی مثل منم بودی بد نبودا !!!




نامه به کودکی که هرگز زاده نشد

امروز به  یک کتاب قدیمی که نمی دونم دقیقا کی و کجا خونده بودم خیلی اتفاقی دسترسی پیدا کردم و مجددا خوندمش.

البته قبلا ترجمه قدیمی شو خونده بودم که یادم نیست مترجمش کی بود ولی امروز ترجمه یغما گلروبی رو خوندم که زیاد به مذاقم خوش نیومد ، فکر کنم از اثرات سن و ساله که کم کم دارم کلاسیک پسند ! ( چه جالب! ) میشم !

به هر حال به نظرم ارزش یه بار دیگه خوندن رو داره البته این بار از یکی از مترجمای قدیمی !


اطلاعات مختصری در مورد کتاب :

نامه به کودکی که هرگز زاده نشد

(به ایتالیایی: Lettera a un bambino mai nato) رمانی به زبان ایتالیایی از اوریانا فالاچی، نویسنده و خبرنگار ایتالیایی است که در سال ۱۹۷۵ منتشر شد.

این کتاب با زاویه دید اول شخص و در قالب نامه‌ای از راوی داستان، یک زن جوان که گویا خود فالاچی است، با جنینی که در رحم خود باردار است نوشته شده که فرزند نازاده‌اش را از مصیبت‌های دنیا و بی‌رحمی آن می‌آگاهاند.

این کتاب تا ژانویه ۲۰۰۷ بیش از ۴ میلیون نسخه (بدون احتساب کپی‌ها) فروش داشته‌است.

این کتاب نخستین بار در سال ۲۵۳۶ شاهنشاهی با عنوان «به کودکی که هرگز زاده نشد» توسط مانی ارژنگی به فارسی ترجمه و توسط موسسه انتشارات امیر کبیر در ایران منتشر شد (شماره ثبت کتابخانه ملی: ۱۱۰۵-۳/۷/۳۶). دومین ترجمه کتاب با عنوان «نامه به کودکی که هرگز متولد نشد» توسط ویدا مشفق به فارسی ترجمه شد و انتشارات جاویدان آن را در سال ۱۳۵۵ منتشر کرد. در سال ۱۳۸۲ یغما گلرویی ترجمه چهارم این کتاب را انجام داد و انتشارات دارینوش آن را به چاپ رساند.


دانلود ایبوک همین کتاب