فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

تیماردار من

باز هم کوفته و له و داغون ، به هم ریخته و از هم گسسته و به زانو در اومده خودمو رسوندم به خاکم ، به زادگاهم ، به مبداء و تیماردار من
زیر آفتاب داغ کویری روی خاک تفدیده و آشنا دراز میکشم به سبزی سربلند درختای کاج و سرو و نارون نگاه میکنم به رقص ملایم شاخه هاشون با نسیم شهریورماه
آسمون آبی و بی لک ، درخشان و صاف و بی ریا
تلاءلوی طلایی رنگ آفتاب روی موج های ریز و لرزان حوض آب
طواف هزار باره ی پروانه ها ، زنبورها ، سنجاقک ها به دور گل و آب
پرنده های بی تاب ، جست و خیز کنان روی شاخه های زنده و امیدوار درخت ها
سایه سار خنک و محکم و مصمم کنج دیوار که پناه گربه ی مادر شده
خط منظم مورچه های سیاه از کنار گلکار تا سوراخ زیر پله ها
خش خش پای مادر که چاقو بدست به قلع و قمع ریحون های سبز و بنفش اومده
دستای چروکیده اما مهربون مادر

حضور مادر

چشم هام به چرت بسته میشه
دنیام عطر ریحون میگیره و گرمای آغوش خاک آشنا
به اعتماد حضور بتم ، مادرم ، به آغوش شفابخش خواب میلغزم
و خواب ، چه سرزمین اسرار آمیزیست خواب !