فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

حس و حال این روزام

خسته و غمگینم مثل انجیر رسیده ای که تمام توانش را برای به کمال رشد کردن و بالیدن گذاشت و ناگهان در سقوطی وحشتناک و دردناک از درخت جدا شده با چرخشی سریع و سرگیجه آور با سرعت روی سنگ زیر درخت متلاشی شد . حالا از هم پاشیده و بی شباهت به خویشتن خویش ناامید از شیرین کردن کامی ، آخرین جرعه های رطوبتش در زیر داغی آفتاب تابستان تبخیر میشود و از تمام او لکه ای تیره بر دل سنگ بجای خواهد ماند .



پایان من


ما همه ساکن طبقه وسط هستیم و همه بر سردوراهی انتخاب

انتخابی راحت یا انتخابی سخت

سخت برای بالا رفتن و صعود یا پایین آمدن و سقوط

و چه جالب به تصویر کشید تمایل به سقوط را در آن هنگامه حیرانی و آشفتگی و بی قراری 

و چه دردناک که همیشه تجربه سقوط عبرت نمیشود و انگیزه ای برای صعود

افسوس که همیشه پایان قصه آدم ها پایانی خوش نیست

غمگینم ، پایانم خوش نخواهد بود اگر

اگر 

وای اگر ...



پ.ن : شاید اسمش جوگیر شدن باشه ، فیلم ساکن طبقه وسط رو دیدم امشب .