فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

چگونه همسرمان را به عذاب وجدان مبتلا کنیم

آقایون یه راه یادتون میدم که به خانم های نافرمان و بی مسئولیت و بی احساسی که بعد از روزها کار شبانه روز اگه  به خودشون یک روز تفریح یا استراحت جایزه دادن ، جوری عذاب وجدان بدین که دیگه غلط بکنن بازم دلشون هوای استراحت یا تفریح کنه . اصلا چه معنی داره زن جماعت پاشو از خونه بذاره بیرون و با دوتا دوستش بخواد حال و هوایی عوض کنه ؟ بیاین همگی اقتدارتون رو به این ضعیفه ها نشون بدین  تا بفهمن رئیس کیه و البته بی وجدانیتون رو 
به این شکل ، اون روزی که خانم قراره بدون شما پاشو از خونه بیرون بذاره حتما بهش بگین برای ناهار یا شام غذای مورد علاقتون رو درست کنه ، بعد اینقدر خونه نرید و صبر کنید که دیرش بشه و با عجله خونه رو ترک کنه ، حالا میتونین برگردین خونه ، اگه بچه دارین که یک دعوا حتما با بچه هاتون راه بندازین اگه ندارین غصه نخورین بدون بچه هم کارتون راه میفته ، مرحله بعد اینه که لب به غذای مورد علاقه تون نزنین تاااااا خانم برگرده خونه ( حالا اگه فکر میکنین نمیتونین گرسنگی رو طاقت بیارین میتونین قبل از برگشتن به خونه یه چیزی بزنین بر بدن و بعد رهسپار ماموریت تون بشین ) همینکه دیدین درگیر درآوردن لباس یا رسیدگی به بچه یا دوش گرفتن و نظافت شد یه تکه نون و پنیر برای خودتون آماده کنین و شروع کنید به خوردن فقط حواستون باشه جوری تنظیم کنید که حتما ببینه دارین نون و پنیر میخورین ، وقتی پرسید چرا نون و پنیر میخوری مگه غذا نیست با سگرمه هایی در هم کشیده با صدایی غمگین بگین نخواستیم بابا نبودی اعصابم خرد شد . دقت کنید که حتما اخرین لقمه مصادف بشه با این حرف . بعد شما میتونین آسوده خاطر برین به خواب و استراحت و زندگی تون برسین و خانمتون رو با وجدانی که داره سرزنشش میکنه تنها بگذارین .


یک زندگی مشترک هیجانی تضمینی !

یه فصلی از زندگیم بود که فکر میکردم چقدر زندگی مشترک قشنگه !

فکر میکردم چقدر خوبه که آدم توی همه چیز زندگیش یه شریک همیشگی داشته باشه که همو بفهمن ، که مشکلات زندگی رو با هم حل کنن ، که تکیه گاه هم باشن . یکی که روز رو به خاطر اون شب کنی و بخاطر همون شب رو به صبح برسونی . خلاصه فکر میکردم شریک و همسر آدم ، میشه تمام کس و کار و دارو ندار آدم .

ولی از اونجایی که زندگی همیشه در کمین نشسته تا حال آدمو بگیره ( انگار که سادیسم داره و از این کار لذت میبره ) ، دیری نگذشت که خیال پردازیا و رویاهای قشنگم ته نشین کرد و واقعیت و حقیقت زندگی مشترک برام آشکار شد .

فهمیدم زندگی مشترک جز اسارت چیزی نیست !

فهم و درک ؟ چه شوخی بی مزه ای ! اصلا چه معنی داره یه مرد با اون ابهتش یه زن رو درک کنه و بفهمه ؟ این فقط و فقط وظیفه زنه که در همه شرایط مردش رو درک کنه !

مشکلات زندگی رو با هم حل کنن ؟ واه چه حرفا ؟ اصلا مگه توی زندگی مشترک مشکلی باقی میمونه وقتی قراره مرد هر چی گفت زن بگه چشم ؟؟؟

تکیه گاه هم باشن ؟ این زنه که ضعیفه و باید تکیه بده به مردش ! اصلا چه معنی داره که زن خودشو اینقدر قاطی ماجرا کنه که انتظار داشته باشه  ازش راه حل بخوان یا حتی نظر بده ؟ مرد تصمیم میگیره زن هم اصلا معنی نداره که به حساب بیاد !

همسر ؟؟؟؟؟؟ خواب دیدی خوش باشه جانم . اینجا مملکت گل و بلبله و چیزی به اسم همسر وجود خارجی نداره . اینجا همه سر و نیم سرن !

البته یه تخفیف به همه خانوما دادنا !

فکر نکنین یه وقت خدای نکرده اینجا حقی پایمال میشه ها ! 

اصلا و ابدا

حاشا و کلا

باید شوهر و آقا و ولی نعمت و سرور آدم بشه همه کس و کار و دار و ندارش !

خب به اینجای قضیه که رسیدم  یکم شوکه شدم ، هنگ کردم ، باورم نمیشد این بود حقیقت و واقعیت اون تصور زیبام از زندگی مشترک .

اول سعی کردم خودمو نشون بدم ، اعتراض کنم که بگم آهای شریک جان ، منم شریکما ! پنجاه پنجاه شریکیم تو این زندگی !

ولی خب از اونجا که گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من ، آنچه البته به جایی نرسد فریاد است ، تغییری توی زندگیم صورت نگرفت که نگرفت .

البته واضحه که کوتاه نیومدم و اینبار سعی کردم خودم رو با شرایط وفق بدم ، که اونم از آدمی مثل من ، بعید ترین کار دنیا بحساب میاد و این بار هم شکست خوردم .

و اصولا به این نتیجه رسیدم که ارزش نداره بخوام چیزی رو عوض کنم چون میشه حکایت اون کلاغه که خواست راه رفتن کبک رو تقلید کنه راه رفتن خودشم از یاد برد .

حالا هر روز از صبح تا شب عین تام و جری با هم مسالمت آمیز !!!! زندگی میکنیم و خدا رو هزاران بار شکر که اینجوری زندگی رو ادامه میدیم چون هرگز زندگیمون تکراری نخواهد شد . یه زندگی با هیجانات تضمین شده !

حال به هم زن نبودنشو تضمین نمیکنم ولی اگه هیجان زندگی براتون مهمه حاضرم تضمین کنم و مشاوره بدم .