فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

یازده آذر


دیگر نمیخواهی مرا با من مدارا میکنی

در گیر و دار رفتنی امروز و فردا میکنی


با دیگران جانانه ای با من ولی بیگانه ای

سودای رفتن داری و انکار و حاشا میکنی


داری به دل مهری دگر شوری دگر داری به سر

خواهی بگویی با دلم این پا و آن پا میکنی


با من عبوس و خسته ای بی اعتنا پیوسته ای

با او شنیدم دم به دم صحبت تمنا میکنی


افکنده ای در آتشم با عشق داغ و سرکشم

اما خموش و ساکتی تنها تماشا میکنی


آن دیگری یک هرزه خو بد نامه ای بی آبرو

افسوس میدانی ولی اما و آیا میکنی ..


 

بالاخره امروز هم گذشت ، گرچه نیمه جونم کرد تا گذشت . یازده آذر بود یا یازده سپتامبر ؟






نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.