فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

خوش قولم

امروز یه روز جدیده با یه دنیا کار که هیچ وقت تمومی ندارن ! صبح که چشامو باز کردم شدیدا دلم هوس شعر داشت ولی کارهام بیشتر از اونی بود که بتونم به خودم چنین جایزه ای بدم . به دل عزیزم که بار خیلی از مشکلات و مسائل و احساسات ضد و نقیض رو سالهاست که صبورانه به دوش میکشه قول دادم در اولین فرصت به یه غزل از دیوان شمس و یه غزل از حافظ و یه شعر از معینی کرمانشاهی مهمونش کنم و حالا الوعده وفا :


یه غزل بسیار عالی از مولانا : باز آمدی که مارا در هم زنی به شوری


یه غزل بسیار زیبا از حافظ : اگر روم ز پی اش فتنه ها برانگیزد


و بالاخره یه شعر قشنگ از رحیم معینی کرمانشاهی :


خود فریب 

روی دیدار توأم نیست، وضو از چه کنم؟
دیگر این جامه صد وصله رفو از چه کنم؟

قید هستی ، همه جا همره من می آید
با چنین نامه سیاهی ، به تو رو از چه کنم؟

من که مجنون نشدم ، دشت به دشت از چه روم ؟
نام لیلا چه برم ؟ کوی به کوی از چه کنم ؟

خود فریبی به چه حد ؟ خسته شدم زینهمه رنگ
من که درویش نیم ، این همه هو از چه کنم؟

من که بینم گذر عمر در این اشک روان
هوس سایه بید و لب جو ، از چه کنم؟

هر دم از رهگذری زنگ سفر می شنوم
تکیه بر عمر چنین بسته به مو ، از چه کنم.

روی به هر سوی کنم ، نقش تو آید به نظر
روی گفتار ، به یک قبله بگو از چه کنم ؟


تقدیم به دل صبورم بخاطر تمام خوبیاش ♡




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.