فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

درمان


سه ماهه که سردردای خفیف و شدیدِ درهمی دارم و تازه دیروز اجازه دادن پی گیر درمان شم . خیلی دلم میخواد غزل خداحافظی باشه . بعد از این همه سال زندگی ، حق به آرامش رسیدن دارم یا نه ؟ 


دوقدم مانده به درمانhttps://faslbefasl.blogsky.com/1394/08/12/post-94/دو-قدم-مانده-به-درمان-


هرگز قدیمی نمیشه !



سلام طبیب



می نشینم لب ایوان خاک گرفته تشنه لب ، کنار چتر پهن شده گل های ناز یخی زیر آفتاب داغ و سوزان ظهر کویری . فضای اطرافم پر است از سکوت دلنشین ظهرهای کودکی ام ، آسمان بلند و آبی ، پاک و آرام بالای سرم می درخشد . دست روی خاک زمین می کشم و با خودم می اندیشم : تنها همین یک نقطه از زمین پهناور خداست که به من این آرامش بی نظیر را هدیه می دهد .تنم تبدار می شود از گرمای سوزان خورشید . بی تکلف ، دراز می کشم و دل میدهم به ارامش و سکوت و گرما و روحم را به دست طبیب می سپارم تا تیمارش کند .