-
من هلاهلم ، تو چرا ؟
یکشنبه 10 آبان 1394 18:19
چه تلخی رهگذر ! ای عابر کوچه های خزان زده عمرم ای پرسشگر بهارم من اگر تلخم ، به سنگ بی اعتنایی شکسته شیشه غرورم من اگر تلخم ، زخم خورده دست نه بیگانه ، که خویشانم من اگر تلخم ، فروخورده فغان و فریادم من اگر تلخم ، نبض بیمار حیات خانه ای هستم من اگر تلخم ، سایه سکوتم من اگر تلخم ... تو از چه چنین تلخی رهگذر این ثانیه...
-
من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم
یکشنبه 10 آبان 1394 17:00
-
منه هزار ساله
یکشنبه 10 آبان 1394 16:33
دلم کمی نوازشت رو میخواد ولی نمیدونم تو چجوری نوازش میکنی!؟ دلم کمی آغوشت رو میخواد ولی نمیدونم برای رسیدن به آغوشت آیا حتما باید مرد ؟ زبونت رو نمی فهمم ، زبونم رو میفهمی ؟
-
از چون رود جاری باش
شنبه 9 آبان 1394 16:21
کاشی گمشده با همسرم در سفر بودم که منشی ام با دورنگار پیام زیر را برایم فرستاد : " یک قطعه کاشی شیشه ای برای تعمیر آشپزخانه کم داریم . نقشه اصلی و طرح سنگ تراش را برای جبران این نقص برای شما می فرستم . " از یک طرف ، همسرم طرحی برای ساختن ردیف های هماهنگ کاشی های شیشه ای تهیه کرده بود که دارای شکافی به جای...
-
در باب چیزی به نام شانس
جمعه 8 آبان 1394 08:45
در باب چیزی به نام شانس همین قدر بس که بگم اگه باریدن بارون واسه ملت یاد آور خاطرات قشنگ شاعرانه و عاشقانه و قدم زدن های دو نفره با چتر و بی چتر و ... باشه واسه من فقط یاد آور یه چیز میتونه باشه : بدو تراس رو بشور تا بارون بند نیومده ! فقط بدو ! در باب چیزی به نام شانس همین قدر بس که بگم اگه باریدن بارون واسه ملت یاد...
-
با خویشتن
پنجشنبه 7 آبان 1394 15:25
خودم را بغل می کنم و می برم کنار پنجره برایش یک فنجان کوچک قهوه داغ و شیرین می ریزم و می گذارم جلویش . سرش پایین است . می دانم از چه خجالت می کشد ؛ رویم را به طرف پنجره برمی گردانم و با لحنی آرام می گویم دیگر تمامش کن ! تو را به جان هر دویمان تمامش کن !
-
در باب نوعی سادیسم
چهارشنبه 6 آبان 1394 14:57
زمان : یک ماه بعد از ازدواجم ، روز عاشورا مکان : خونه مادرشوهر ، کنار دیگ نذری - ایراندخت بیا این دیگ رو هم بزن . نذر کن که سال دیگه همین موقع خدا بهت یه پسر کاکل به سر داده باشه !!! + حالا چرا پسر ؟ - پسر خوبه ! خدا خودش تو قرآن گفته !!!! + جان ؟ کجاش گفته ؟ - اااااا حالا ببین چه با من کل کل میکنه !!! + ببخشید ولی من...
-
خیال ناتمام من
سهشنبه 5 آبان 1394 23:04
بالاخره ساختمان اداری روبه روی خونه ما ساخته شد و ساکنین بدون آویزون کردن تابلو ، توش مستقر شدن . از نمای رومی خوشکلش خوشم میاد مخصوصا توی شب که با نورهای ضعیف زرد و سفید نورپردازی میشه . امروز عصر بی چایی ، بی حوصله ، بی کتاب و گوشی نشسته بودم پشت پنجره و بهش زل زده بودم و نمیدونم دقیقا ذهنم کجاها در حال پرواز بود که...
-
یک اعتراف وحشتناک
دوشنبه 4 آبان 1394 21:34
1 - به نظر شما آیا اینکه من از مصرف تمام کافئین دارها منع شدم دلیل کافی برای احساس بدبختی کردنم هست یا نه ؟ 2 - معتادین از بند رسته ی گرامی به منم بگین واسه ترک کردن اعتیادتون چیکار کردین ؟ 3 - به ضرب المثل مرگ یه بار شیونم یه بار چقدر معتقدین ؟ منکه همین الان بطور کاملا اتفاقی بهش ایمان آوردم ! 4 - آیا اعتراف به...
-
کارفرمای سابقی که برنده جایزه پررو ترین فرد سال خواهد شد
دوشنبه 4 آبان 1394 20:53
تلفن زنگ میزنه ولی من حوصله حرف زدن با هیچکس رو ندارم . صبر میکنم اینقدر زنگ بزنه تا بره روی پیغامگیر . کسیکه پشت خطه به محض رفتن روی پیغامگیر قطع میکنه ولی نا امید نمیشه دوبار دیگه هم زنگ میزنه . امروز بیشتر از هر روز دیگه ای نیاز دارم که توی عمق تنهایی خودم چمباتمه بزنم و هر صدایی به نظرم لطمه میزنه به این حس...
-
یه تصمیم سخت یه کار سخت تر
یکشنبه 3 آبان 1394 14:31
دفعه اول که از من پول قرض گرفت چند سال پیش بود . بدجور گرفتار بود و به قول خودش کسی رو هم نداشت که پشتوانه محکمی باشه تا اگه جایی کم آورد بتونه بهش تکیه کنه . مبلغی رو که میخواست جور کردم و بهش دادم فقط و فقط به این دلیل که خیلی از لحاظ فکری کمکم کرده بود و پیش خودم فکر میکردم که اینجوری میتونم یکم محبتش رو جبران کنم...
-
بدون شرح
شنبه 2 آبان 1394 21:37
-
همه ما ذره ها
پنجشنبه 30 مهر 1394 14:32
خدا رو به تخمک و اسپرم : از همه نعمت هایی که براتون آفریدم لذت ببرید فقط شما رو برحذر می دارم از نزدیک شدن به هم که در آن عذابی بس بزرگ نهفته شده . مدتها تخمک و اسپرم به خوشی و خرمی در بهشتشون زندگی کردن ولی از پس یه لحظه غفلت گول شیطون رو خوردن و بهم نزدیک شدن ! خدا به کیفر گناهشون اون ها رو از بهشت بیرون کرد و یه...
-
اسم اعتیاد شما چیست؟
پنجشنبه 30 مهر 1394 11:26
پنجشنبه هست یه پنجشنبه غمگین با سوز سرد موذی که خودش رو پشت ابرای غصه دار آسمون پنهون کرده . دلم شدیدا هوس چایی داره اما تا چایی دم بکشه این حال و هوای منم پریده . یه شکلات داغ ( به قول آدمای باکلاس هات چاکلت ) درست می کنم و میرم توی تراس روی فرش کوچولوم می شینم . منظره روبروم رو دوست دارم . پس زمینه ای ابری و خاکستری...
-
یا طبیب من لا طبیب له
چهارشنبه 29 مهر 1394 22:22
از من جاده ای آغاز می شود آغاز این جاده من پایان این جاده تو من کور و ترسان و سست پای تو آرام و خموش و منتظر بد جور آینده نزدیک اما مبهمم بوی مرگ خواهد گرفت اگر توهم درد بی درمانم رو درمان نکنی ، اگر جوابم کنی . آخه ، تو آخرین طبیبی ...
-
اینم از طرز خرید کردنم
سهشنبه 28 مهر 1394 21:22
من خیلی حریصم توی خرید کتاب ، بخاطر همین جریان سعی می کنم اطراف کتاب فروشی پیدام نشه . ( یک وسوسه شدیدی در خرید کتاب هست که خود شیطان رجیم هم ازش بی خبره ) مثلا چندین سال پیش یه بار از جلوی یه کتابفروشی کوچیک رد میشدم و قصدم فقط این بود که به کتابای توی ویترینش یه نگاهی بندازم ؛ بعد ذهنم بصورت کاملا زیرپوستی و موذیانه...
-
حنظل
دوشنبه 27 مهر 1394 22:35
مثل حنظل تلخ باش بانو وگرنه تاوان تمام هرزگی های افراد ذکور تاریخ را تو باید پس بدهی ! حنظل : میوه ی فوق العاده تلخ گیاهی است که مصرف دارویی دارد .
-
حرف هایی برای نگفتن
دوشنبه 27 مهر 1394 14:13
همه حرف ها را که نباید گفت ! گاهی حرف هایی هست برای نگفتن . برای بایگانی در کنج خاک گرفته ذهن یا گوشه زنگار بسته دل . حرف هایی از جنس مگو ؛ همان هایی که باید یکبار درگوشی برای خودت بگویی و بعد در جایی دور از تمدن بشریت ، مدفون سازی که مبادا دست کسی به آنها برسد و اسرار مگویت آواز هر رهگذر شود در کوی و برزن زندگی ....
-
کوچک اسیر
دوشنبه 27 مهر 1394 13:47
نشسته ام و برای خودم خیال می بافم خیال این که کاش تو دل داشتی یا لااقل یک جفت دست از آب و گل داشتی مرا بغل می کردی و می گفتی بیا مخلوق عاجزم بیا تا بار این همه سال سردرگمیت را از شانه های نحیفت بردارم بیا تا گرد و خاک این همه آوارگی را از تن فرسوده ات پاک کنم بیا تا از بند این همه دنبال من گشتن و نجستن آزادت کنم بیا...
-
داستانی از دفتر پنجم
یکشنبه 26 مهر 1394 20:43
یک جزیرهٔ سبز هست اندر جهان اندرو گاویست تنها خوشدهان جمله صحرا را چرد او تا به شب تا شود زفت و عظیم و منتجب شب ز اندیشه که فردا چه خورم گردد او چون تار مو لاغر ز غم چون برآید صبح گردد سبز دشت تا میان رسته قصیل سبز و کشت اندر افتد گاو با جوع البقر تا به شب آن را چرد او سر به سر باز زفت و فربه و لمتر شود آن تنش از پیه...
-
پاییز اومد این ور پرچین باغ
شنبه 25 مهر 1394 10:17
و بالاخره پاییز با تمام قدرت و شکوهش خودنمایی کرد . وزش باد و ترنم باران و غرش رعد آسمانی خاکستری و صدای سایش برگهای درختان ، بوی نم خاک و هوای سرد . من و تو زاده فصل خزانیم دو تن پرورده دامان گریه ... دانلود آهنگ
-
ما چون دو دریچه رو به روی هم
شنبه 25 مهر 1394 00:55
حالا دیگه دست کم شبها هوا خنکه و نمیشه مثل ارواح سرگردون نصفه شب کوچ کرد توی تراس . اما میشه رفت نشست روی کابینت آشپزخونه ، جلوی پنجره باز و بعد خیره شد به کوچه خلوت و همینطور که توی سکوت شب حل میشی تمام روز مزخرفت رو یکبار دیگه مرور کنی . از گرفتگی گردنت تا افتضاح صبحت جلوی فروشگاه تا غش و ضعفت کنار میز تا بیمارستان...
-
قدر دانم و مدیون
چهارشنبه 22 مهر 1394 18:20
داشتم کارامو انجام می دادم که بخودم اومدم و دیدم پیوسته دارم این بیت رو می خونم : دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی تو از این چه سود داری که نمی کنی مدارا این بیت شعر منو برد به سالهای دور زندگیم . به اون موقع که یازده یا دوازده سالم بود . یادمه اول راهنمایی بودم که با حافظ و شعراش آشنا شدم . اون سال معلم ادبیاتمون 4...
-
خواهش
چهارشنبه 22 مهر 1394 11:14
دور باش ، دوست باش ! نزدیک که بیایی تیشه به ریشه ام میزنی !
-
هذیان
سهشنبه 21 مهر 1394 21:08
داشتم فکر میکردم کوچ زورکی من از بلاگفا برام دوتا حسن داشت و یه بدی ( الان یادم نمیاد متضاد حسن چی میشه ) اولین خوبیش اینه که کسی اینجا منو نمی شناسه و بدیشم اینه که هیچکس منو نمی شناسه ! دومین خوبیش اینه که اینجا با گوشی راحت میتونم پست بگذارم در صورتیکه اونجا با جون کندن میشد . فقط گاهی حسرت اون همه چیزی که نوشتم و...
-
دلارام
سهشنبه 21 مهر 1394 10:38
دلم امروز یه تشته که توش لباس چنگ میزنن ! آشوب آشوبم پناه می برم به دنیایی که راه گریز از حال بدم بوده . اتفاقی یه غزل قشنگ پیدا می کنم . توی دیوان شمس دنبالش می گردم و میبینم درسته از خوده خودشه بی هیچ دخل و تصرفی ! چندبار می خونمش . یکم دلم آروم می گیره ، یادم نمیاد آهنگشو کی خونده و کجا شنیدم . در واقع اصلا مهم...
-
تفریحات ناسالم
سهشنبه 21 مهر 1394 08:55
بعد از چند ساعت متوالی کارخونه و شستن و رفتن خسته شدم ، یه چایی دارچین واسه خودم درست میکنم . صبح کسل و بی انرژی از خواب پا میشم ، خودمو مهمون چایی زعفرون میکنم . هوا سرده ، علاوه بر دست و پام صورتمم یخ بسته ، یه چایی هل دم می کنم . هوا گرمه ، اینقدر که دارم هلاک میشم و از درون دارم می جوشم ، یه چایی آلبالو درست میکنم...
-
شکار لحظات
دوشنبه 20 مهر 1394 08:45
اینا همون درخت و نیمکتی هستن که مدتها در کمینشون بودم ! بالاخره باشکوه ترین لحظه شونو شکار کردم . بدیع نادر روحبخش
-
مخ گریپاژ کنون
یکشنبه 19 مهر 1394 15:27
نشستم روبروی کتابخونه مرددم که چه کتابی رو شروع کنم . چندتایی جدید خریدم ، چندتایی نصفه نیمه خوندم و چندتایی دانلود کردم . بین دانلودیا چند تا رمانم هست . با خودم میگم بعد از خوندن دو سه تا کتاب سنگین و گریپاژ کردن مخم یه رمان می چسبه اما بعد از نگاه کردن اسماشون پشیمون میشم تصمیم می گیرم برم سراغ کتابای نیمه تمومم ....
-
پیش به سوی ته دیگ ماکارونی
یکشنبه 19 مهر 1394 13:39
توی تراس زیر آفتاب نشستم نسیم خنکی میاد که گرمای آفتاب رو دلپذیر میکنه نسخه ای هست که دکترم پیچیده . دکترم هرگز فکر نمیکنه که بعضی پوستا وقتی در معرض آفتاب قرار میگیرن عین ته دیگ سوخته ماکارونی میشن ! همچنین دکترم درک نمیکنه که شکستگی دل با آفتاب درست نمیشه ! اصولا اعتقاد دکترم از بعد احساسی تهی و خالیه وگرنه باید می...