-
و باز هم خزان
سهشنبه 31 شهریور 1394 07:52
تابستونم با تموم حرارت و سرسبزیش به روز آخرش رسید و باروبندیلش رو جمع کرد تا جاشو به پاییز بده . به خزونی که چند ساله جز برگ ریزونش چیزیش شبیه پاییز نیست ! از باز شدن مدرسه ها و زنده شدن خاطرات و طبیعت زرد و نارنجیش و هوای متغییرش که بگذریم می رسیم به عطر تن تو که توی تک تک روزهاش پیچیده و با هر دم و بازدمی ریه هامو...
-
بدحال
دوشنبه 30 شهریور 1394 23:07
بازم یه بغض بی صاحب نشست کنج گلوم بخاطر نبودن و نموندن کسی که باید کنارم می بود و می موند درد بی درمون که میگن همینه نه راه پس داری نه راه پیش و تنها چاره ای که برات می مونه سوختن و خاکستر شدنه و گاهی اینجا و اونجا بصورت ناشناس نالیدن پلکامو هم نمیزنم چون اگه پلک بزنم اشکام جاری میشه مثل منگا خیره و آدم آهنی وار میرم...
-
دلتنگی
دوشنبه 30 شهریور 1394 23:04
دلتنگی که چیز عجیبی نیست ، یک دل تنگ میخواهد و دو چشم خیس !
-
خواهش
دوشنبه 30 شهریور 1394 23:02
حوالی احساسم باش نه دورتر دور که باشی دلم بهانه گیر میشود!
-
اول دفتر به نام یزدان
دوشنبه 30 شهریور 1394 22:51
بعد از خراب شدن بلاگفا و در نتیجه پاک شدن کل پستها و وبلاگم احساس کردم که بلاگفا دیگه جای من نیست ، کاسه کوزه ای هم که نمونده بود تا بخوام جمع کنم و اسباب کشی کنم پس یه لا قبا و دست خالی اومدم سراغ بلاگ اسکای ، امیدوارم اینجا دیگه امانتدار باشه و تراوشات احساس و قلمم و همچنین خاطرات سطر به سطر زندگیمو برام حفظ کنه...