-
پیش به سوی ته دیگ ماکارونی
یکشنبه 19 مهر 1394 13:39
توی تراس زیر آفتاب نشستم نسیم خنکی میاد که گرمای آفتاب رو دلپذیر میکنه نسخه ای هست که دکترم پیچیده . دکترم هرگز فکر نمیکنه که بعضی پوستا وقتی در معرض آفتاب قرار میگیرن عین ته دیگ سوخته ماکارونی میشن ! همچنین دکترم درک نمیکنه که شکستگی دل با آفتاب درست نمیشه ! اصولا اعتقاد دکترم از بعد احساسی تهی و خالیه وگرنه باید می...
-
موسی و یکتاپرستی
یکشنبه 19 مهر 1394 08:17
بالاخره کتاب موسی و یکتا پرستی تموم شد با جرات میگم وسطاشو که مبحث روانشناسی میشه اصلا متوجه نشدم ولی از اونجایی که میگن آب دریا را اگر نتوان کشید ، هم به قدر تشنگی باید چشید ، منم کمی چشیدم . احتمالا این کتاب برای کتابخونای رشته روانشناسی باید جالبتر باشه تا برای رشته های دیگه . به هر حال اسم وسوسه برانگیزش جذبم کرد...
-
خیال تو
شنبه 18 مهر 1394 10:00
-
دوستانه
جمعه 17 مهر 1394 23:46
دوستانه و خواهرانه برات دعا می کنم که داشته باشی هر آنچه که آرزو داری
-
رگبار
جمعه 17 مهر 1394 22:44
زیر این رگبار تند پاییزی ، واژه ها هم نم کشیده اند . تا پشت پلک خیس قلم ، صف کشیده جلو می آیند اما برای جمله شدن نه به کاغذ می چسبند و نه به هم ! خیابان ها کف بر لب و دوده اندود ، آغوش می گشایند به روی بغض آسمان و شاخسار سبز درختان ، شاد و رقصان از نوازش باد و باران ، دست به آسمان ، شاکر دائمی سیل رحمتند و عابران ،...
-
از بند تا دربند
پنجشنبه 16 مهر 1394 18:11
نیم ساعتی میشه که خسته و کوفته رسیدم خونه خیلی دلم میخواد بنویسم ولی پلکای سنگینم اجازه نمیدن . امروز تصمیم داشتیم ناهار رو توی یکی از پارک جنگلیای شهر بخوریم ولی شوخی شوخی یهو سر از در بند در آوردیم ! هواش عالی بود و من حسابی با صدای آب و سرسبزی طبیعت کیف کردم . یه بارون رگباری و خوشکلم خوشیمو تکمیل کرد ولی انصافا از...
-
مدیریت احساس
چهارشنبه 15 مهر 1394 23:16
اینجا یکم هوا سرده همه خوابن ژاکت پاییزه قرمز رنگمو که ازش متنفرم می پوشم . یه لیوان بزرگ چایی آب زیپو واسه خودم میریزم و با گوشیم میرم توی تراس . هوا ابریه و فقط خدا میدونه که چقدر امشب دلم یه آسمون صاف و مهتابی رو میخواد . ولی نیست ! گوشیمو روشن میکنم و میرم سراغ ایبوکم . یه لحظه از ذهنم میگذره به درک که ماه نیست ،...
-
موندم دوستم وراجه یا من کم حرفم ؟
چهارشنبه 15 مهر 1394 22:32
بعد از سه هفته بی خبری ، دوست جونم زنگ زده که مثلا احوالمو بپرسه _ سلام چطوری خوبی؟ + شکر خدا بد نیستم تو چطوری؟ پسرت خوبه ؟ _ والا چی بگم ؟ با هزارتا قرض و قوله نوشتمش مدرسه غیردولتی تا حواسشون بهش باشه اما ....... خواهرم بالاخره رفت سر خونه زندگیش با اینکه مادر پسره خیلی بامبول سر هم کرد که ....... بابام سنگ کلیه...
-
سوال
سهشنبه 14 مهر 1394 22:35
دوستت دارم هایم بوی نا گرفت و نیامدی ! دوستت دارم هایت را در گوش که می خوانی ؟
-
پوووووف
سهشنبه 14 مهر 1394 22:21
روز بدی داشتم . با این همه حال بد و اعصاب خرد نزدیک بود یه تصادف مسخره هم ضمیمه روزم شه که به خیر گذشت .به این نتیجه رسیدم که و اقعا دیگه به ما مردم ایران امیدی نیست ! شاید معجزه لازمه !! یه ایبوک شروع کردم که احتمالا تا آخر این هفته تمومش می کنم . فقط ایراد ایبوک اینه که چشامو داره ضعیف می کنه . چشمه دیگه بالاخره...
-
یک زندگی مشترک هیجانی تضمینی !
دوشنبه 13 مهر 1394 22:37
یه فصلی از زندگیم بود که فکر میکردم چقدر زندگی مشترک قشنگه ! فکر میکردم چقدر خوبه که آدم توی همه چیز زندگیش یه شریک همیشگی داشته باشه که همو بفهمن ، که مشکلات زندگی رو با هم حل کنن ، که تکیه گاه هم باشن . یکی که روز رو به خاطر اون شب کنی و بخاطر همون شب رو به صبح برسونی . خلاصه فکر میکردم شریک و همسر آدم ، میشه تمام...
-
پیله عشق تو چنینم کرد
دوشنبه 13 مهر 1394 16:24
دگر دیسی رخ داد از پیله ات آزاد شدم کرم کوچکی که رنج و درد عشقت را از سر گذراند ، پروانه شد...
-
بچه ، خوب یا بد ؟
یکشنبه 12 مهر 1394 23:18
به نظرم وحشتناک ترین موجودات روی زمین بچه ها هستن ! موجودات کوچولوی حساسی که هر چقدر هم بهشون رسیدگی کنی ، هر چقدر مواظب رشد جسمی و روحیشون باشی ، هر چقدر توی تربیتشون دقت کنی و سعی کنی بهشون کارای درست و صحیح رو آموزش بدی ، بازم به جایی میرسی که کلا از دنیا آوردنشون پشیمون میشی . پسر و دخترش هم فرقی نداره ، پسر یه...
-
عکس نویس 1
شنبه 11 مهر 1394 22:59
از خانم فریبا وفی
-
آخ بازم فراموشم شد
شنبه 11 مهر 1394 16:08
امروزم برنامه پارک و نیمکت و بید مجنون و آسمون و نسیم با هم جور شد اما بازم گوشیم همراهم نبود که عکس بگیرم و اینجا یادگاری نگه دارم . قول به خودم که از فردا با گوشی در کمین باشم . فعلا این عکس از یه پارک بدون نیمکت و بید
-
سینما یا فاجعه بشری ؟
جمعه 10 مهر 1394 00:13
مهمون یه فیلم مزخرف دیگه بودم ، واقعا تهوع آور بود . نمیدونم این خانواده من واقعا چطوری میتونن اینقدر دقیق فیلمای حال به همزن رو از فیلمای خوب تشخیص بدن و درست سر بزنگا تصمیم بگیرن برن سینما ! لامصبا یه دونشم از دست نمیدن !! توصیه میکنم حتما فیلم بسیار جذاب " دو دوست " رو با فیلمنامه بسیار غنی و دیالوگ های...
-
شعر گمنام زندگیم
پنجشنبه 9 مهر 1394 15:41
فردا گلی می شکفد که سالها بعد شوره زار عمرم را به عطر وجودش معطر خواهد کرد . تولدت مبارک عزیزترینم ♡
-
منه امروزه روز
سهشنبه 7 مهر 1394 08:53
تغییرات خلقی من مثل نوار قلب یه بیمار قلبیه! همونطور پر فراز و نشیب ، همونطور بی نظم و قاطی ! یه روز پرانرژی و شادابم ، یه روز کج خلق و غرغرو ، یه روز خسته و بی حوصله ، یه روز عصبی و خشمگین ! اما اما امروز رو چه کنم که آمیزه ای از همه اینام ؟!!!!!!!
-
شعری از خانم دکتر میترا روحانی
دوشنبه 6 مهر 1394 10:01
چیست ؟ چیست فرق آدمی با جانور ؟! تا که می نازد به خود از آن بشر ؟ آدمی را گر نبود این امتیاز بود بیش از جانور غرق نیاز هست این نیروی ممتاز بشر عقل دوراندیش و آینده نگر در شگفتم در شگفتم من چرا این برتری گشته در او مایه ی وحشی گری ؟! درطبیعت بی گمان هرجانور هست هنگام سیری بی خطر من نمی دانم چرا نوع بشر وقت سیری می شود...
-
لذت یواشکی
یکشنبه 5 مهر 1394 09:51
از بین درختا ، درخت بید مجنون رو خیلی دوست دارم و از بین تمام نیمکت ها ، نیمکتی که زیر یه درخت بید مجنون نشسته باشه ! نزدیکی خونه پارکی هست پر از بید مجنون که از قضا زیر چندتاشون نیمکتای چوبی خوشکلی روی زمین نشسته ! امروز که برای پیاده روی رفتم پارک خیلی اتفاقی یه نیمکت زیر یه درخت خوشکل بید خالی بود و این یعنی امروز...
-
تو رو خدا بفهمید
شنبه 4 مهر 1394 22:04
اغلب اوقات رفتار اطرافیان چنان زننده و چندش آوره که از تمام مردای دنیا متنفر میشم و این تنفر به طور مساوی شخصیت همه مردای اطرافم رو نشونه می گیره بدون توجه به نقشی که توی زندگیم دارن . خواه برادر ، خواه پدر ، خواه پسر ، خواه همسر و ... به نظرم تنفر ، منفورترین حس دنیاست که مدتهای مدیدی هست که داره آروم آروم توی قلبم...
-
منه ساده
شنبه 4 مهر 1394 20:30
چرا من هیچ وقت یادم نمی مونه از کسی انتقام بگیرم؟ فقط وقتی بی مهریای کسی یادم میاد که یه بار دیگه هم منو اذیت کنه و بسوزونه . این عذابم میده . اگه فراموشم نمیشد و به موقع منم تلافی میکردم به چشم بعضیا آدم هالویی نبودم . الان حالم خیلی گرفتست و نمیدونم از دست خودم عصبانی باشم یا بقیه !؟!؟ حالم بده
-
خوش قولم
شنبه 4 مهر 1394 11:01
امروز یه روز جدیده با یه دنیا کار که هیچ وقت تمومی ندارن ! صبح که چشامو باز کردم شدیدا دلم هوس شعر داشت ولی کارهام بیشتر از اونی بود که بتونم به خودم چنین جایزه ای بدم . به دل عزیزم که بار خیلی از مشکلات و مسائل و احساسات ضد و نقیض رو سالهاست که صبورانه به دوش میکشه قول دادم در اولین فرصت به یه غزل از دیوان شمس و یه...
-
سوال
جمعه 3 مهر 1394 19:54
نگاهی به میله های توی دستم انداخت و پرسید : چی می بافی ؟ گفتم : حسرتهای روزم را به بغض های شبم می بافم تا کلاهی شود بر سر دل تنگم !
-
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
پنجشنبه 2 مهر 1394 23:35
امروز به یک کتاب قدیمی که نمی دونم دقیقا کی و کجا خونده بودم خیلی اتفاقی دسترسی پیدا کردم و مجددا خوندمش. البته قبلا ترجمه قدیمی شو خونده بودم که یادم نیست مترجمش کی بود ولی امروز ترجمه یغما گلروبی رو خوندم که زیاد به مذاقم خوش نیومد ، فکر کنم از اثرات سن و ساله که کم کم دارم کلاسیک پسند ! ( چه جالب! ) میشم ! به هر...
-
منه خبیث !
پنجشنبه 2 مهر 1394 23:06
امروز صبح به اجبار به یکی زنگ زدم و عید قربون رو تبریک گفتم . اون شخص شخیص دعایی قدیمی در حقم کرد که امروزه روز کمتر از فحش و آرزوی مرگ نیست ! و منه خبیثم جوابی دادم که بستگی به نیت اون شخص می تونست دعا باشه ، فحش باشه یا آرزوی مرگ ! البته نیمه پر لیوان رو می بینم و دعا تصورش می کنم ! گفت : ان شاءالله سال دیگه حاجی...
-
چگونه رپر شویم
چهارشنبه 1 مهر 1394 22:12
-
حریم امن تنهایی
چهارشنبه 1 مهر 1394 10:40
باز تنها میشوم پرده های نازک حریر سفید را کنار میزنم و پنجره کوچک اتاقم را باز میکنم تا آفتاب طلایی اولین روز پاییزی بدون واسطه اتاق را روشن و تنم را گرم کند . نسیم خنکی آرام میخزد توی اتاق پرده ها را تکان میدهد ، کاغذهای پراکنده ام را جابجا میکند و دسته ای از موهای کوتاهم را روی پیشانی ام جابجا میکند . لبخند میزنم به...
-
آغاز یک پایان
چهارشنبه 1 مهر 1394 07:02
و بالاخره سلام به پاییز سلام به آغاز یک پایان و کوچ به لالایی زمین و خمیازه های طبیعت به سبزهایی که آرام آرام زرد می شوند و خشک و سلام به مهریکه فاصله اش را هر روز از ما زیادتر میکند تا پلک های خسته نباتات با لالایی مادر زمین سنگین شود و در زیر گرمای دلنشینش به خواب رود . مهر مهربان من با هدیه زیبای نیمه اولش
-
آخرین روز تابستونم
سهشنبه 31 شهریور 1394 17:18
توی هوای نیمه گرم نیمه خنک یه گردش کوتاه و دلچسب حوالی میدون هفت تیر با دو تا از عزیزترینام ، دو ساعت گشت و گذار لابه لای کتابای فروشگاه نشر ثالث و خرید چند تا کتاب و سی دی واسه چهار تا از عزیزترینام ، یه فنجون بزرگ چایی دارچین دبش توی کافه به همراه یه موسیقی بی کلام عالی ، یه مترو سواری حال بهم زن و ناگزیر که ازش نگم...