-
تقویم دردناک
شنبه 14 آذر 1394 12:36
روزای سخت می گذرن اما سخت می گذرن اما جای زخمشون روی روح آدم می مونه شاید بعضیا موقتا فراموش کنن که چه روزایی رو پشت سر گذاشتن اما هرگز رد پای این روزا از روح و جسم مون پاک نمیشه فقط یه اشاره کوتاه کافیه که تمامش جلوی چشم آدم ظاهر بشه . این اشاره می تونه یه عکس ، یه متن ، یه مکان ، یه فیلم ، یه وسیله یا حتی یه روز توی...
-
یازده آذر
چهارشنبه 11 آذر 1394 23:06
دیگر نمیخواهی مرا با من مدارا میکنی در گیر و دار رفتنی امروز و فردا میکنی با دیگران جانانه ای با من ولی بیگانه ای سودای رفتن داری و انکار و حاشا میکنی داری به دل مهری دگر شوری دگر داری به سر خواهی بگویی با دلم این پا و آن پا میکنی با من عبوس و خسته ای بی اعتنا پیوسته ای با او شنیدم دم به دم صحبت تمنا میکنی افکنده ای...
-
حماقت های قدیمی
سهشنبه 10 آذر 1394 23:48
بار اولی که باهم بحث شون شد لباس خواباشو با قیچی ریز ریز کرد و گفت دلش خنک شده . دفعه بعد موهاشو کوتاه کرد ، پسرونه ی پسرونه . اخمای شوهرش تو هم رفت ولی بعد با بدجنسی گفته بود خیلیم بهت میاد . دعوای بعدی همون چندتا پیرهن و دامنی هم که داشت بخشیده بود اما شوهرش بهش خندیده بود که بالاخره که چی؟ ده سالی ازش خبر نداشتم ....
-
فرزند انتظار
دوشنبه 9 آذر 1394 08:21
-
خداحافظ
یکشنبه 8 آذر 1394 22:54
برو ای خوب من ، هم بغض دریا شو ، خداحافظ ! برو با بی کسی هایت هم آوا شو ، خداحافظ ! تو را با من نمی خواهم که « ما » معنا کنم دیگر ... برو با یک « من» دیگر بمان « ما » شو ، خداحافظ !
-
تنهایی ؟ توقع بیجا ؟ یا نمیدونم چی ؟
یکشنبه 8 آذر 1394 22:52
نمی دونم اسمشو چی میشه گذاشت ؟ این که روز تولدت از سایت کتاب گرفته تا بانک و دوست و آشنا بهت تبریک تولد بگن اما اون یک نفری که ازش انتظار داری فراموشت کرده باشه ؟! حس خوبی نیست .
-
زن ها
یکشنبه 8 آذر 1394 12:41
تو زن ها را نمی شناسی آنها یک حافظه ی عجیب ، برای نگهداری وقایع عاشقانه دارند هیچکدام از حرفهایت، یادشان نمی رود حتی می توانی تشریح لحظه ای را که با یک جمله ات دلشان شکست با جزئیات دقیق ، دو سال بعد از دهانشان بشنوی... وعده ها و قولهایت را طوری یادشان می ماند که هیچ رقمه نتوانی زیرشان بزنی ساعت و روز اولین دوستت دارم...
-
خواب
یکشنبه 8 آذر 1394 11:32
-
ضایع کنون
شنبه 7 آذر 1394 14:48
خونه جدید شون رو که دیدم گفتم : به به چه خونه قشنگی مبارک باشه ! مرد بادی به غبعب انداخت و گفت : سلیقه منه وگرنه خانمم که بد سلیقست !!!! به چشمای ناباور زن نگاهی کردم و گفتم : بله کاملا معلومه که بد سلیقست و نگاهی به سرتاپای مرد انداختم و ادامه دادم ولی در عوض شما واقعا خوش سلیقه هستی و نگاهی به سر تا پای زن انداختم ....
-
حنظل بانو
شنبه 7 آذر 1394 14:20
حتما نباید که گنجشک یا ملخ باشی و توی زمستون سرد ، بی غذا بمونی و به مورچه رو بندازی تا معنی " وقتی که جیک جیک مستونت بود فکر زمستونت بود؟ " رو بفهمی ! کافیه که مدتی از جون و دل جایی کار کنی و خیلی اتفاقی مریض شی و عکس العمل اطرافیانت رو ببینی تا برات درس عبرت شه ! میتونی وقتی که خوب شدی رفتارت رو عوض کنی و...
-
از خاک در آمدیم و بر باد شدیم
شنبه 7 آذر 1394 12:15
زندگی همینه مجموعه ای از هیچ های انسان شده و انسان هایی هیچ شونده ! یک چند به کودکی به استاد شدیم یک چند به استادی خود شاد شدیم پایان سخن شنو که ما را چه رسید از خاک در آمدیم و بر باد شدیم
-
بفرمایید یک لقمه نور
سهشنبه 26 آبان 1394 07:51
نمیدونم عادت خوبیه یا بد که بعد از انجام کارای صبحگاهیم میام اینجا و وبلاگا رو شخم میزنم و بعد میرم سراغ بقیه روزم ؟! یه روزایی هیچی گیرم نمیاد و با ذهنی تهی راهی روزمره ها میشم ولی یه روزایی هم خوراک میرسه ، مثل امروز که ته دلم با خوندن پست این وبلاگ یه جوری شد ....
-
چشمان ضعیف خداوند
دوشنبه 25 آبان 1394 18:15
مرد استرالیایی و آگهی روزنامه در بندر سیدنی به پل زیبایی نگاه می کنم که دو بخش شهر را به هم وصل می کند . بعد یک استرالیایی به طرفم می آید و از من می خواهد آگهی روزنامه ای را برایش بخوانم . می گوید : " حروفش خیلی ریز است . عینکم را در خانه جا گذاشته ام و نمی توانم بخوانم . " سعی خودم را می کنم ، اما من هم...
-
داستانی داریم ها
دوشنبه 25 آبان 1394 15:36
اومده میگه خانوم قرآنمون دوشنبه ها رو گذاشته واسه داستان قرآنی . میگم خب امروز چی براتون تعریف کرد؟ میگه برامون گفت هارون کافر بوده رفته از فاضل شتر کرایه کنه که بره مکه زیارت ! فاضل بهش کرایه داده . بعد امام سجاد فهمیده به فاضل گفته دوست داری هارون بمیره نتونه پولتو بده ؟ فاضل گفته نه . امام سجاد بهش گفته پس چرا به...
-
خودکشی های زنانه
یکشنبه 24 آبان 1394 18:20
مواظب زنتون باشین زن چراغ خونست و گرماش . اگه یه روز بی توجهی ببینه می گذاره پای مشغله کاری تون ولی اگه این بی توجهی بارها و بارها تکرار شه ، یه روز به خود میایید و می بینین چراغ خونه برای همیشه خاموش شده و شما می مونید سرمای یه خونه و تنهایی . این حرفم رو کسایی درک می کنن که زنشون رو از دست دادن . زن در قبال عمری که...
-
سال هزار و چهارصد و چند
یکشنبه 24 آبان 1394 11:22
بیا باهم چشمامون رو بگذاریم روی هم و آینده رو تصور کنیم . حاضری ؟ زمان ده سال بعده ، سال 1404 در چه حالی هستی ؟ منکه هنوز با اشارپم توی تراس روی صندلی نشستم . آفتاب داره گرمم می کنه و من چایی می خورم و کتاب می خونم و گاهی بیرون رو نگاه می کنم . یه رشته هایی از موهام نزدیک شقیقه ها سفید شده و هر روز کاسه رنگ بدست سعی...
-
گذران
شنبه 23 آبان 1394 17:23
دو غریب در همسایگی هم روزگار می گذرانند و چه غم انگیز که فقط روزگار را می گذرانند !
-
آخرین آرزو
شنبه 23 آبان 1394 11:00
کاش میشد یه روز صبح زود برای آخرین بار پلک های بسته ای که پشتشون داری خواب شیرین می بینی رو ببوسم و کوچ کنم به لامکان
-
جایی که چشم امید همه فقط به خداست
شنبه 23 آبان 1394 08:44
بیمارستان خیلی شلوغه ، آدمه که توی همدیگه وول میخورن . یه گوشه وایسادم و به این ازدحام جمعیت خیره شدم . زن و مرد و پیر و جوون با تیپای مختلف ، بعضیا با گل و شیرینی ، بعضیا با آبمیوه و موز و کمپوت در رفت و آمدن . از لابلای جمعیت صورت خسته و تکیده شو می بینم . روبروی در ورودی تکیه میده به محافظ راه پله و متفکر خیره میشه...
-
جوک زندگی من
پنجشنبه 21 آبان 1394 20:23
درست زندگی کردن رو یادم نگرفتم ، بلد نیستم !!! نمیدونم از روزایی که حالم خوبه چطور باید استفاده کرد؟ نمیدونم روزایی که حالم بده چطور باید سر خودمو گرم کنم ؟ یاد جوکی افتادم که خیلی وقت پیش توی تلگرام برام فرستادن . حکایت منم حکایت همون دختر دهاتی شده که اکس زد ، چون رقصیدن بلد نبود تا خود صبح نون پخت ! منم روزایی که...
-
پنجشنبه ی انتظار
پنجشنبه 21 آبان 1394 10:04
کم کم انتظار بخشی از وجودم شد . انتظار برای به صبح رسیدن ، برای پیام دادنت ، برای اومدنت ، برای دیدنت ، برای موندنت ! انتظار برای دوشنبه ها ، برای خواستنم ، برای نتیجه کارت ، برای تلفن زدنت ! انتظار واسه هزاران چیز که حواسمو پرت کرد از سپری شدن تک تک روزای جوونیم و حالا توی سنی که نه جوونم واسه شروع کردن و نه پیرم...
-
کوچک من
پنجشنبه 21 آبان 1394 00:15
تو پشت پلک های بسته ات تا صبح خواب ستاره ببین ، من تا خود صبح فدای چشمانت میشوم ...
-
حیف که بال پروازم نیست
چهارشنبه 20 آبان 1394 15:05
چه آفتابی ؟ طلایی و گرم و دلچسب چه آسمونی ؟ پاک و آبی و بی انتها کاش جای اون چندتا کبوتر بودم که توی دل این آبی زیبا اوج گرفتن ! سبکبار و سبکبال ! یا مثل اون دسته طوطی سبز دم بلند که روی شاخه های درخت چنار حیاط همسایه نشستن و با جیغ جیغ شون غوغا به پا کردن ! اسم پرنده اومد ببین اون گربه دزده ی زرد رنگ که دیشب دم در...
-
لطفا گوسفند باشید
سهشنبه 19 آبان 1394 21:54
حالم از سریال هایی مثل کیمیا به دلایل مختلف و فراوون ، بهم می خوره اما متاسفانه تو خونه ما همه میخکوبش میشن . باید دره صدا و سیما رو با برنامه های گندش گل گرفت . حیف اون همه سرمایه و وقت و عمر که صرف چنین مزخرفاتی میشه .
-
وسایل در بدر
سهشنبه 19 آبان 1394 10:51
من معتقدم اصولا جای یک سری چیزها توی تختخوابه ! مثل گوشی موبایل ، آدامس ، یه قوطی کرم ، شارژر ، هنزفری ، یه قلم و چند ورق کاغذ ، یه جلد کتاب ، چند برگ دستمال کاغذی ، یه بطری آب ، یه بسته دستمال مرطوب و اگه جا شد یه سطل زباله کوچولو نه اشتباه نکنید تنبل نیستم ! مقصر اونایی هستن که نقشه خونه میکشن ، پذیرایی میسازن...
-
آهنگ پاییز شاهرخ
دوشنبه 18 آبان 1394 11:56
منم و یه آسمون خیس و دوتا دست سرد و یه گلدون خشک و یه آهنگ قدیمی که یک ساعته داره مدام تکرار میشه آهنگ پاییز از شاهرخ
-
کوسه های زندگی
دوشنبه 18 آبان 1394 09:39
اختاپوس تنهایی در اقیانوس زندگی میکرد. روزی کوسه ای به او نزدیک میشه و میگه: دوست داری با هم دوست شیم؟ اختاپوس خوشحال میشه که قراره دوستی داشته باشه و میگه باشه. کوسه میگه اما یه شرط دارم. اختاپوس میگه: چی؟ کوسه میگه: که یکی از بازوهاتو بدی بخورم. اختاپوس به بازوهاش نگاه میکنه و میگه من که بازو زیاد دارم خب ایرادی...
-
شمارش معکوس
شنبه 16 آبان 1394 18:32
در من پیرزنی 100 ساله به شمارش واپسین روزهای خویش بنشسته است .
-
در نیمه راه پاییز
جمعه 15 آبان 1394 12:53
آفتاب طلایی کم جون و بی رمق پاییزی از لابلای ابرهای نازک و حلاجی شده و دود دم این وقت سال آسمون ،خودشو به پنجره اتاق رسونده و مثل آدمی نفس بریده و خسته روی تخت پهن شده . روی تخت نشستم و کتابی که واسه خوندن و تموم کردنش با خودم کلنجار میرم ، کنار دستمه . دلم گرما می خواد و عطر قهوه ! این روزا با خودم مهربون شدم و زیاد...
-
هزار پاره هایم
چهارشنبه 13 آبان 1394 10:10
دیریست که نگاه آیینه ها مبهم است و من خزان زده ی مردد ، در گذر ثانیه ها ، در حسرت آینه ها تکرار می شوم . *** آخر کدام بن بست باور تو را گم کردم ؟ و پیچیدم در گردباد حیرانی ، بی درنگ ؟ گرچه قبله ام را گم کردم اما به طواف هزار باره تو دل بسته ام ! *** سطرهای پریشانی مرا ، دردهای نهفته ام نوشت ! ار نه دست هایم در جستجوی...