-
متبرک باد خلیفه بودن انسان بر زمین ، متبرک باد
دوشنبه 5 مهر 1395 10:31
مناجات دست آویزی بود تا خود را از شر کلمه ها برانم . از رنگ و قبض و افسردگی خلاق و اسرار و ... گفتی انبوه کلمات به کمک زمان در کار تدفین من بودند . سوگند به خودت ای خدا که کفرم از خود و ایمانم از توست . مرا به خاک پای گناهکاری که عفو شده است ببخش . من لایق آزمایش تو نیستم . گزیده ای از کتاب انتخاب نوشته شادروان سیمین...
-
ترس
یکشنبه 4 مهر 1395 21:44
ناخوشیم مسری شده از لحظه هام سرایت کرد به روزهام منه بی کس و کار ، از آلودگی ماه ها و سال هام می ترسم !
-
پست خاک برسری آخر شبی
شنبه 27 شهریور 1395 00:47
درسته که همیشه با اطرافیانم فاصله مو رعایت کردم . درسته که تنهایی رو ترجیح میدم به دعواهای گاه و بیگاه سر مسائل جزئی و یا احقاق حقوق حقه . درسته که از قاطی شدن با مردم ابا دارم . درسته که هیچ وقت اجازه ندادم کسی از حد و حدود تعیین شده براش پاشو فراتر بگذاره و بهم نزدیک بشه . درسته که همه این کارا خود خواسته بوده ولی...
-
بنجل
جمعه 26 شهریور 1395 00:13
هی میگم به مردا هیچ اعتمادی نیست هی یه صدای ظریف و خوشایند اما ضعیف و حال بهم زن مدام تو پس زمینه ذهنم وز وز میکنه که : نه همه اینجوری نیستن ، بنجل زیاد دارن ولی جنس خوبم توشون پیدا میشه ، به همه نباید با یه چشم نگاه کرد و ... بعد از کلی وراجی اون ابله ، همینکه میخوام قانع شم به وجود نوادری از نوع مذکر باز از یکیشون...
-
سرچ های جالب
شنبه 20 شهریور 1395 00:19
خدایا این شادی هارو از من نگیر !
-
جات خیلی خالیه
جمعه 19 شهریور 1395 12:38
دلتنگتم دلتنگ دیوونه بازیامون ، همدلیامون ، خنده هامون ، گریه هامون هشت ماه شد !! .دیگه دل و دماغ ندارم تنهایی برم جاهایی که با هم رفتیم چندباری از جلوی نشر ثالث رد شدم اما مگه بی تو میشه لابلای کتاباش پر زد ؟ تو کافش نشست و با خنده یه پارچ چای دارچین سرکشید ؟ انگار گل و درختای پارک ملت هم دلتنگت هستن رنگ و روی قدیما...
-
غر
پنجشنبه 18 شهریور 1395 00:45
چه دوستی عمیق و ساده و تکرار نشدنی بین مابرقرار شده بین منو تمام پنجره ها برای زل زدن به هم تو نیمه شبای تنهاییمون *** یه نقطه توی ستون فقراتم درد میکنه و کمی میسوزه . حس میکنم یه رگ پشت پاهام هست که کشیده میشه و نمیگذاره پاهام صاف باشن . گفتن دیسک کمره . گفتن استراحت لازم داری . گفتن آب درمانی و فیزیوتراپی احتیاجه ....
-
تجربه
سهشنبه 16 شهریور 1395 17:26
اگه تو زندگی دنبال کسی میگردی که مرهم زخمت بشه وقتتو تلف نکن . بشین یاد بگیر با تنهایی خودت بسازی ، خودت دردتو تسکین بدی ؟ خودت مرهم زخمت بشی چون آدما اونی که نشون میدن نیستن ! میان تو زندگیت نمک به زخمت میپاشن ، قلبت رو میشکنن و تنهاتر از قبل به حال خودت رهات میکنن و میرن و در نهایت تو می مونی ویرون تر از قبل . خراب...
-
مداد چموش من
یکشنبه 14 شهریور 1395 01:11
دارم می نویسم که تلفن زنگ می خوره . همینجور که مشغول حرف زدن با تلفنم یه شیر نسکافه درست می کنم و جرعه جرعه سر می کشم . تلفن و نسکافه با هم تموم میشن ! برمی گردم سر نوشتن اما مدادم نیست ! باز گمش کردم ! لابلای کاغذا ، زیر مجله وکتابای رو میز ، روی زمین ، نخیر اینجا نیست . در حالیکه دارم به خودم غر میزنم که چرا یکباره...
-
من و آرزوهای امانی
جمعه 12 شهریور 1395 01:56
خیلی دردناکه آرزوهای زیادی داشته باشی اما هیچ کدوم مال خودت نباشه . پول بخوای اما واسه برادرت خوشبختی بخوای اما واسه خواهرت پیشرفت بخوای اما واسه دوستت سلامتی بخوای اما واسه والدینت آینده رو بخوای اما واسه بچت این یعنی رسیدن به آخر خودت ، جایی که تو می مونی و پوچی و یه دنیا آرزوی پشت نویسی شده که : برسد به دست فلانی !
-
زمین مهربون ، ما رو ببخش !
پنجشنبه 4 شهریور 1395 08:20
ما آدما عادت داریم اونایی رو که بهشون مدیون هستیم نبینیم و به چیزایی که همیشه داریم اهمیت ندیم . به جاش به چیزی بیشتر اهمیت بدیم که سخت تر دستمون بهش میرسه مثل آسمون ! آبی آسمون بی انتها ، جادوی شب و روز ؛ و راز و رمزش از یادمون برده هر چی که داریم از تو داریم . یادمون رفته از تو زاده شدیم و تمام سال های عمرمون رو با...
-
سکه انسان
چهارشنبه 3 شهریور 1395 07:29
خوبی و بدی دو روی یک سکه هست سکه انسان هر طرفش که بالا باشه طرف دیگش قطعا چسبیده به خاک خوشا به سعادت اونایی که موفق میشن پشت بدی هاشونو به خاک بچسبونن خداوندا چنین سعادتی رو نصیب من هم بکن آمین
-
و باز هم تجویز حمام آفتاب
سهشنبه 2 شهریور 1395 22:58
گویا قصه منو کمبود ویتامین د3 تمومی نداره :( خب بد رنگ میشم دوست ندارم
-
یادگار
دوشنبه 1 شهریور 1395 11:34
بین تمام ماه های سال این شهریور بوده که همیشه برام عظمت و شکوه خاصی داشته . شاید این حس از دوران کودکی و شوق و ذوق باز شدن دوباره مدرسه ها در من به یادگار مونده ! هر چی که هست خوشم از اینکه یک شهریور دیگه با فر و شکوه مخصوص به خودش ، به سر دقیقه هام فرود اومد . شعف مرموز حضور این ماه ، خزنده و موذی ، زیر پوست تنم ،...
-
آسوده کسیکه ...
یکشنبه 31 مرداد 1395 03:05
هر وقت یه غم و غصه تموم شد ، شاد نشو ... مطمئن باش رفته که با بزرگترش بیاد چون حاصل آدمی در این شورستان جز خوردن غصه نیست تا کندن جان خرم دل آنکه زین جهان زود برفت و آسوده کسی که خود نیامد به جهان چون حاصل آدمی در این شورستان جز خوردن غصه نیست تا کندن جان خرم دل آنکه زین جهان زود برفت و آسوده کسی که خود نیامد به جهان
-
اشتباهی که خوابم را رماند
دوشنبه 25 مرداد 1395 01:09
یه چشم باز یه چشم بسته توی جات دراز کشیده باشی و منتظر بسته شدن اون یکی پلکت تا خوابت ببره ، یهو یادت بیاد امروز ایمیلاتو چک نکردی . مطمئنی چیز خاصی توشون نیست پس فقط برای خسته کردن اون یکی چشم و پلکت میری یاهو . یوزرنیم میزنی ، پسورد میزنی و بعد از کلی انتظار درست لحظه ای که تصمیم میگیری بیخیال ایمیل شی و بخوابی یهو...
-
تجربه
یکشنبه 24 مرداد 1395 08:01
تجربه با آدم زاده نمی شود . اکتسابیست . گاهی به بهایی بسیار گزاف !
-
واقعی بودی یا خواب و خیال ؟
دوشنبه 18 مرداد 1395 15:37
تو واقعی بودی یا خواب و خیال ؟ وقتی پیام دادی وقتی سرسنگین جوابتو دادم وقتی گفتی هنوز میخوامت وقتی گفتم دیگه باور نمیکنم وقتی گفتی خواهش میکنم برگرد وقتی گفتم از چشمم افتادی وقتی گفتی برای داشتنم حاضری تا آخر عمرت التماس کنی وقتی گفتم اینکارو نکن بجاش بچسب به زندگیت وقتی گفتی زندگیم تویی وقتی گفتم دیگه فریب حرفاتو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 مرداد 1395 13:07
چه تابستون کشناکی ! چرا تموم نمیشی ؟ :(
-
تویی که فراموش کردم
چهارشنبه 13 مرداد 1395 07:55
نور خورشید از پشت پنجره اتاق ، از پشت پرده های حریر نازک میخوره توی صورتم و بیدارم میکنه . پلکای پف کردمو باز می کنم و خمیازه ای می کشم با کش و قوسی که به بدنم میدم خستگی تنم برطرف میشه . نمیدونم چه خوابی دیدم یادم نیست اما میدونم که بهم انرژی داده . در حالیکه روی تخت رو مرتب می کنم تا برم به نظافت صبحگاهیم برسم خدا...
-
روی دیگرم
سهشنبه 12 مرداد 1395 18:13
پیراهن کوتاه و گشاد و نازک نخیم از عرق خیسه و چنان چسبیده به تنم که انگار باهاش دوش گرفتم . گرما کلافه و کم تحملم کرده . کولر از ساعت هشت صبح روشنه اما اصلا خنک نمیکنه ، بادش داغه . یه لیوان بزرگ آب خنک رو یه نفس سر میکشم و چند قطره آخرش رو میریزم روی سرم اما اصلا خنکیشو حس نمیکنم . شاید همونجا روی موهام بخار شده باشه...
-
گم شده
دوشنبه 11 مرداد 1395 02:58
فهمیدم چرا منو گم کردی ! اون روز که گفتی بوی تنمو دوست داری و بین هزارن نفر میتونی با چشم بسته و به راحتی پیدام کنی ، کلی از احساست ، از حرفت ذوق زده شدم . اون روز فراموشم شده بود که فقط توی تهران هشت میلیون نفریم و تو میتونی تنها از بین هزاران نفر منو پیدا کنی !! فکر کنم واسه همیشه گم شدم .
-
جاری
یکشنبه 10 مرداد 1395 17:21
قدش بلنده ، من متوسطم خوشکله ، من معمولیم سفیده ، من گندم گونم خوش اندامه ، من چاقم خوشرو و مردم داره ، من کمرو و گوشه گیرم اجتماعی و شاده ، من ساکت و آرومم پولدار و تجملاتیه ، من ساده و قانعم خوش اخلاقه ، من خنثی هستم جاریمو میگم از خیلی جهات به من برتری داره ولی هنوز در مقابلش احساس کمبود و حقارت نکردم من تحصیل کرده...
-
شکوه
سهشنبه 5 مرداد 1395 20:02
خدایا خودت رو شاهد می گیرم به همه محبت هایی که کردم و جاش نارو خوردم شاهد می گیرمت به همه دوستیایی که کردم و جاش دشمنی دیدم خودت رو شاهد می گیرم به حال بد این روزام و دلتنگیام و بی قراریام خودت درمانم باش که از آدمیزاد دل بریدم
-
خواب
دوشنبه 28 تیر 1395 01:23
شب ماه خنکی باد کولر عطر شب بو بی خوابی تنهایی اینا چیزی رو به یادت نمیاره عزیزم ؟ برای من که دنیایی از حسای جورواجور و خاطره های رنگی زنده میکنه . آروم بخواب که دنیا هم همراه و همپای تو خوابه بخواب که بجای تو هم بیدار می مونم میتونی هر روز صبح اینو از پلکای ورم کرده و چشمای قرمزم بفهمی . ولی نه تو که نیستی ! اصلا ولش...
-
خب زیادم بد نشد
پنجشنبه 24 تیر 1395 01:03
روی صندلی چرم مصنوعی قهوه ای رنگ توی سالن انتظار دندونپزشکی مثل میخی که فرو رفته باشه تو زمین سیخ نشستم . کمر و گردنم درد گرفته اما از ترس تکرار مجدد صدای ناهنجاری که موقع نشستنم از روکش صندلی بلند شد جرات حتی تکون خوردن هم ندارم . زن و شوهری که کنار دستم نشستن ساکت و بی حرف خیره شدن به مجله های رنگارنگ روی میز و مرد...
-
معجزه
چهارشنبه 23 تیر 1395 07:07
دلم یه معجزه میخواد . نه از اون مدلا که شتر از دل کوه در بیاد یا دریا نصف بشه یا مرده زنده شه ، نه ، از اون مدلا که یه روز از خواب بیدار شم ببینم همه این چند سال زندگیم کابوس بوده ، یه خواب بد ، بعد پهلو به پهلو شم و چشمم به وجود نازنینت روشن شه که کنارم آروم خوابیدی و خدا رو شکر کنم که فقط خواب بوده ، که واقعا دارمت...
-
روز نحس
سهشنبه 22 تیر 1395 13:33
شب بدی داشتم . خستگی و بی خوابی و گرمای کلافه کننده تا روشن شدن هوا بیدار نگهم داشت . گرگ و میش آسمون ، پلکام سنگین شد و خوابم برد اما هنوز اونقدری نگذشته بود که با هوار هوار خروس بد صدایی که نمیدونم از کدوم جهنمی میومد ، بیدار شدم . کسل و خسته با وجودی دردناک بخاطر یه دنیا کاری که داشتم و مجبور بودم انجامشون بدم از...
-
طاقچه ی ذهنم
شنبه 19 تیر 1395 11:36
مثل همیشه دستم مستقل از ذهنم مشغول کاره و ذهنم بدون مزاحم هزارجا در پروازه . حوله دستی آبی رو روی رخت پهن کن پهن می کنم ، اولین باری که یه طاقچه تو ذهنم درست کردم کی بود ؟ بهش گیره می زنم ، وقتی بود که آزاده نامزد کرد و رفتارش باهام عوض شد . حوله سر خشک کن سفید با گلای ریز سبز صورتی که عاشق ترکیب رنگشم رو با دست صاف...
-
به همین سادگی
جمعه 18 تیر 1395 00:52
دلت خوشه که دوست داری دلت خوشه که همو می شناسین دلت خوشه که با هم صمیمی هستین دلت خوشه که با وجود فاصله زیاد فیزیکی بینتون ، بازم از حال هم با خبرین دلت خوشه که داریش ، که هست اما بعد از چند روز بهش زنگ زدن و پیداش نکردن بالاخره گوشی رو جواب میده احوالپرسی همه چی عادیه خداحافظی و پنج شیش ساعت بعد یه پیام پیام میده که...