-
جنگ عروسی
جمعه 20 فروردین 1395 23:58
یه عروسی رفتم که تکلیفشون با خودشون معلوم نبود ! تو مجلس مردونه مداح از 8 جا خودشوجرمی داد و مداحی می کرد تو مجلس زنونه می کوبیدن رو میز و دبه و سینی و سطل و جیغ می کشیدن و می خوندن و می رقصیدن تو سالن 30 نفر با چادر مشکی نشسته بودن 40 نفر چادر رنگی پوشیده بودن 25 نفر مانتو داشتن 50 نفرم با مایو وسط قر می دادن 15 نفرم...
-
پریدم
جمعه 20 فروردین 1395 09:17
به جان شیرینت قسم به خاطر عزیزت سوگند که بریدم که از خانه قلبت پریدم هرآنچه که باقی مانده تلاش مذبوحانه خاطرات است برای پیوند دادنمان با ریسمان عشقی که دیگر نیست از تو هم دل کندم و دیگر نپرسیدم ز خویش چاره معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست ؟
-
آخر قصه ما
جمعه 20 فروردین 1395 09:04
زیر این گنبد نیلی ، زیر این چرخ کبود توی یک صحرای دور، یه برج پیر و کهنه بود یه روزی زیر هجوم وحشی بارون و باد از افق، کبوتری تا برج کهنه پر گشود برج تنها سرپناه خستگی شد مهربونیش مرهم شکستگی شد اما این حادثه ی برج و کبوتر قصه ی فاجعه ی دلبستگی شد اول قصه مونو تو می دونی تو می دونستی من نمی تونم برم تو می تونی تو می...
-
دردناکه ، بفهم
چهارشنبه 18 فروردین 1395 15:02
پیام های مثلا عاشقانه اما ... مرد : اهان خب نگرانت شدم دیگه خوب میخوابی ها خخخخخخخخ زن : خخخخخ آره خواب بهترین کار دنیاست جات خالی مرد : شما بجای ما. دیگه جای ما خالی نیست عزیزم زن : تیکه میندازی؟ اعصابمو لازم دارم حداقل برای چند ماه آینده ... زن : اگرزنی دوستت داشته باشه کل نیروهای جهان نمیتونن نظرش روعوض کنن هرچی...
-
بهارانه
دوشنبه 16 فروردین 1395 17:29
خب بازهم بهار از راه رسید و سال دیگری شروع شد . بازهم طبیعت در چرخه ای از نمایش تولد تا مرگ ، اندک اندک رخت سبز به تن میکند و هوا سرشار خواهد شد از عطرهای مست کننده چون کودکی ها ، سرمست و سبز و شاد و امیدوار و اما نوید نویدی در راه است تولدی ، رویشی ، زایشی ، پیامی کاش در این نوبهار روحم به شکوفه بنشیند و در تابستان...
-
مغز طوفانی من
جمعه 14 اسفند 1394 01:23
به من میگی تو خیلی خاصی خندم می گیره و تو دلم میگم اگه خاص نبودم که الان کنار تو نبودم ! دستمو توی دستات می گیری درد شدید و عجیبی از جایی حوالی وسط مغزم تا پشت چشم راستم صاعقه وار میاد و میره . از درد چشامو می بندم ولی لبخندمو همچنان حفظ می کنم و تو فکر می کنی شکلک در میارم بخاطر دستی که توی دستای بزرگ و پهنت گم شد ....
-
چهارده ساعت لعنتی
جمعه 14 اسفند 1394 00:08
تو خیالم یه خونه می سازم نقلی و دنج و خوشکل همه جاش سفید با گلدونای سبز سبز توش تنها زندگی می کنم آزاد و رها بدون رفت و آمد آدمایی که عاشق می کنن ، زخم می زنن ، نمک می پاشن و نمی رن ، نمی رن تا بمونن و عذابت بدن و این جوری بودنشون رو به خودشون اثبات کنن این روزا زیاد می خوابم ، زیاد خیال می بافم توی آرزوهام زندگی می...
-
نومید
سهشنبه 11 اسفند 1394 08:28
خدایا دلگیرم ازت که به اسم حکمت و مصلحتت به هر چی که ازت خواستم نرسوندیم . تو خدا بودی ! از خدا مگه میشه انتظاری جز استجابت دعا و برآورده کردن آرزوها داشت ؟ دلگیرم ازت زندگی میگذره ولی از روت !
-
مشتاقم به فرداها
دوشنبه 10 اسفند 1394 01:20
چه خبر خوشیست سرد شدن آرام آرام قلبم با ضربه هایی که پی در پی بر تن احساسم فرود می آوری ! روزی از همین روزها برایت قاصدکها خبر می آورند که یخ بسته آن که بی نظم و ناهماهنگ برایت می تپید ! مطمئنا آن روز دست و پا و دل و روحم مثل ناودان ها در زمهریر زمستان های سال هایی دور قندیل خواهند بست و قطعا دیگر هیچ آفتابی حتی آفتاب...
-
دور دورا
یکشنبه 9 اسفند 1394 14:09
خونه خالی میشه . تا ساعت پنج بعد از ظهر خودم هستم و خودم پیراهن کوتاه سفیدم رو میپوشم . صندلای سفیدم رو پام میکنم . موهای کوتاهمو شونه میزنم . پرده ها رو میکشم . چراغارو خاموش میکنم . درها رو میبندم . نشیمن تاریک میشه . عین غروبای جمعه . گوشیمو میزنم به شارژ و یه عکس از تویی که هیچ وقت نیستی انتخاب میکنم . دوتا فنجون...
-
پرواز خیال
چهارشنبه 5 اسفند 1394 08:32
چقدر خوابم گرفته روی تخت دراز می کشم و گرمای تنت رو کنار تنم تصور می کنم با صدای منظم نفسات که نشون میده خوابی . تو آرامش خیالی که کنار توی خیالی دارم پلکام سنگین شده !!!!
-
مکتوم
شنبه 24 بهمن 1394 09:54
بی قراری چگونه معنا می شود وقتی که به انتهای تمام واژه ها رسیده ام و در بن بست بی کلام به انتظار کسی نشسته ام که چشانم را بخواند و سکوت لبهایم را ترجمانی باشد در این بیکران کور هیاهو پرست . در حالی که می دانم که هرگز هرگز نه خوانده می شوم و نه شنیده ! به گمانم تولدی دیگر در راه است !
-
مادر شدن
جمعه 23 بهمن 1394 01:47
وقتی حجم کوچولوی صورتی رنگ پارچه پیچ شده رو گذاشتن توی بغلم نگاه غریبی بهش کردم و تو دلم گفتم اه اه اه یعنی من این همه مدت اینو با خودم اینور اونور میبردم ؟ چقدر زشته ! چقدر بی دست و پا و شل و ول و بدقیافه و چندشه ! وایییی حالا باهاش چیکار کنم ؟ اولین بار که ادای مثلا شیر خوردن رو در میاورد و شیر نداشتمو مثلا مک میزد...
-
بی انصافی
سهشنبه 20 بهمن 1394 15:35
چقدر سخته در ازای یک ساعت با تو بودن ، چند روز بی تو بودن این انصاف نیست ای کاش که از حال دل من خبرت بود ای کاش دمی بر سر کویم گذرت بود من مرغ اسیرم که ندارم پر پرواز ای کاش که کاشانه من زیر پرت بود
-
خواب و خیال
دوشنبه 19 بهمن 1394 21:32
یه روزایی توی زندگی هست که بیشتر شبیه خواب و خیالن تا واقعیت مثل امروزم که فقط تا آخر امشب واقعی بودنش باور کردنیه و از صبح فردا شک میکنم که واقعی بود یا خیالی خوش و خوابی شیرین !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 بهمن 1394 08:54
خداجونم شکرت که داری کمکم می کنی دل بکنم دردناکه اما هر چه زودتر بهتر
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 بهمن 1394 12:42
-
امروز تکرار دیروزها ، وای از فرداها
شنبه 17 بهمن 1394 09:24
یک هفته پر فراز و نشیب دیگه رو هم پشت سر گذاشتم . اعتراف میکنم که توی هیچ برهه ای از زندگیم تا این اندازه گیج و سردرگم و غیرقابل پیش بینی نبودم . هیچ زمان این همه تردید به جونم نیفتاده بود و هیچ وقت تیک تاک ساعت مثل خوره اینجور روح و روانم رو داغون نکرده بود . حتی نمیدونم اگه بخوام از خدا چیزی بخوام ، اون چیر باید...
-
هم قدم
جمعه 16 بهمن 1394 22:35
ﺑﺮﺍی ﻛﻔﺸﻲ ﻛﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﭘﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺯﻧﺪ ﻓﺮﻗﻲ ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ ﺗﻮ ﺭﺍﻫﺖ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﻲ ﻳﺎ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻫﺮ ﻣﺴﻴﺮی ﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻫﻤﻘﺪﻡ ﺷﻮی ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺩﺳﺖ ﺍﺧﺮ ﺑﻪ ﺗﺎﻭﻝ ﻫﺎی ﭘﺎﻳﺖ ﻣﻲ ﺭﺳﻲ ﺍﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻛﻔﺶ ﻫﺎ ﺑﻲ ﺷﺒﺎﻫﺖ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ﻛﻔﺸﻲ ﻛﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﭘﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﻣﻴﺰﻧﺪ ﺍﺩﻣﻲ ﻛﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺁﺯﺍﺭﺕ ﻣﻲ ﺩﻫﺪ ﻫﻴﭻ ﻭﻗﺖ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻓﻬﻤﻴﺪ ﺗﻮ ﭼﻪ ﺩﺭﺩ ی ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﻛﺮﺩﻱ ﺗﺎ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻫﻤﻘﺪﻡ ﺑﺎﺷﻲ..
-
حال عجیب
جمعه 16 بهمن 1394 22:29
حال عجیبی دارد این روزهای من...گیر کرده ام.... بین"ساعتی "که"نمیگذرد و... "عمری "که به سرعت"میگذرد."
-
نوع سوم
جمعه 16 بهمن 1394 16:17
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 بهمن 1394 09:34
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 بهمن 1394 17:24
-
حس سبز
چهارشنبه 14 بهمن 1394 22:28
منکه با یک دیدار کوتاهت ، با دو جمله محبت آمیز کلامت ، با اندکی توجه و مهربانیت چنین سرشار می شوم از حس سبز خوشبختی ، عاشقی قانعم . این خوشبختی های به ظاهر کوچک را هرازگاهی به من هدیه کن .
-
دیر نیست
سهشنبه 13 بهمن 1394 15:20
یه روزی می رسه که از سردر قلبم برت دارم ، ببوسمت و بذارمت توی پستوی ذهنم ؛ تا از توی دست و پای زندگیم جمع بشی . شاید فراموشت کنم شایدم فقط در حد گرفتن گرد و غبار روت به یادت بیفتم و سراغت بیام . بی صبرانه منتظر اون روزم * الهام عزیز : به زودی میرسه اون روز .
-
صحنه تئاتر من
سهشنبه 13 بهمن 1394 15:18
بازم منو آینه و لوازم آرایش بازم نمایشی در پیش است نمایش من حالم خوبه و هیچ مشکلی ندارم ؛ به چه زندگی لذت بخشی . لطفا به چشمام نگاه نکنید و باور کنید .
-
به تو می اندیشم
سهشنبه 13 بهمن 1394 11:55
من آخرین نسل انتظارم کودکی و جوانی ام در انتظار و از امروز در انتظاری کشنده تر انتظار برای پایان این انتظار خدایا نکند گوش هایت را گرفته ای که هیچ کدام از دعاهایم مستجاب نمی شوند ؟ اینک این من که به پای تو در افتادم باز
-
توقع بیجا
دوشنبه 12 بهمن 1394 21:46
ایکاش می اومدی اینجا منو می خوندی و برام می نوشتی از خودت ، از روزهات ، از دلت فکر کنم اینم بشه آرزویی روی آرزوهای دست نیافتی دیگه من :( عیب نداره بجای تو ، خودم هزار بار دیگه اینجا رو می خونم مثل همیشه ای که نیستی و خودم جای تو همه کاری واسه خودم انجام میدم . توقعاتم زیاد و بیجاست میدونم
-
شاخه به شاخه
دوشنبه 12 بهمن 1394 02:21
1) ** عشـــق ** همچو آتــــش است و تو هیـــــچ گاه یقـــین نـــخواهى داشت کــه قلـــبت را گــرمــا مـــى بخـــشد یـــا خـــانـــه ات را مـــى ســوزانـــد ......!!! { البته که می سوزونه و خاکستر میکنه } 2 ) فاصله تان را با آدمها رعایت کنید ، آدم ها یهو میزنند روی ترمز و اونوقت شما مقصرید!!!! { دقیقا } 3 ) مواقعی هم...
-
سوال
یکشنبه 11 بهمن 1394 21:56
صبر پرید از دلم ، عقل گریخت از سرم تا به کجا کشد مرا ، مستی بی امان تو ؟