-
ملال
شنبه 28 اسفند 1400 19:42
چه کنم با ملال نو شدن سال های این همه تکراری
-
مسخره ها ۱
سهشنبه 14 دی 1400 11:05
چرا باید روی جلد کتابی با اسم قرقاول ، عکس بادمجون چاپ کرد ؟؟؟
-
تکه کتاب ۶
دوشنبه 6 دی 1400 20:48
ای مرگ ! ... تو مانند مادر مهربانی هستی که بچه ی خود را پس از یک روز طوفانی در آغوش کشیده ، نوازش کرده ، می خواباند ... مرگ از صادق هدایت
-
خواب
سهشنبه 18 آبان 1400 08:11
بمیرم واسه خودم حتی توی خوابم هم که هرکسی یه یار و یاور و عشقی داشت ، من تنها بودم و بغض کرده و سرگردون
-
همه ی امیدم
سهشنبه 4 آبان 1400 22:42
کاش میدونستی همه ی امید یک زن بودن یعنی چی ! کاش میدونستی دلگرمی یک زن بودن یعنی چی ! زنی که حرف نمیزنه ، محرم راز نداره ، نمیخنده ، گریه نمیکنه و خودشو توی یه چهاردیواری لای کتاب هاش محبوس و پنهان کرده ، برای همچین زنی ، همه ی امید ، دلگرمی ، یعی تمام زندگیش ، یعنی ثانیه به ثانیه نفس کشیدنش ! کاش می فهمیدی !!
-
تکه کتاب ۵
دوشنبه 5 مهر 1400 09:33
ایران همیشه قبرستان است و مردمش جزو اموات از کتاب خاطرات تاج السلطنه دختر ناصرادین شاه قاجار
-
خرید تاریخی !
چهارشنبه 10 شهریور 1400 16:54
ساعت یازده یک شب گرم شهریوره . وسط ریخت و پاش خونه ، لابلای کوهی از کارتون های پر شده و بسته شده و پلاستیک های پیچیده شده و وسایل سرگردان نشستم . صدای ضعیف اعلان پیام میاد . برام یه لینک فرستادن با بی میلی بازش می کنم و با پیش فرض اینکه یکی از اون لینکای مسخره ی " بدویید این لینک رو واسه صدهزار نفر بفرستین تا...
-
گ مثل ؟!
پنجشنبه 4 شهریور 1400 01:18
هر بار که گفتم شرایط توی این خراب شده بدتر از این نمیتونه بشه از جعبه پاندورا یه چیزی در اومد که گ... در برابرش رایحه ای بود!
-
وطن پرنده ی پر در خون
دوشنبه 4 مرداد 1400 06:50
من از سرزمین مصیبت و بلا می گویم از سرزمینی با مادران همیشه داغدار ، پدران همیشه سوگوار من از بیابان های قحطی وجدان و عاطفه از سراب دروغ و ریا و نیرنگ و فریب از به خاک و خون کشیده شده ی ظلم و ستم می گویم از سرزمین همیشه در سوگ ، همیشه در عزا و ماتم ، از ایران می گویم از گلستان های خشکیده ، رودهای خونین از باغ های بی...
-
زندگی
چهارشنبه 26 خرداد 1400 19:10
چه دلِ تنگی و چه راه دوری و چه تنها تنی !
-
پیشگویی مهدی اخوان ثالث
جمعه 21 خرداد 1400 19:44
سترون سیاهی از درونِ کاهدودِ پشتِ دریاها بر آمد ، با نگاهی حیله گر ، با اشکی آویزان به دنبالش سیاهی های دیگر آمدند از راه بگستردند بر صحرای عطشان قیرگون دامان سیاهی گفت : _ " اینک من ، بهین فرزندِ دریاها شما را ، ای گروهِ تشنگان ، سیراب خواهم کرد چه لذّت بخش و مطبوع است مهتابِ پس از باران پس از باران جهان را غرقه...
-
تکه کتاب ۴
چهارشنبه 12 خرداد 1400 18:20
آدم ها را موجوداتی می بینم که می خورند و می خورند و می خورند تا فردای روز با خرسندی تمام بروند خود را ... تا باز بتوانند بخورند و بیاشامند و حرف بزنند و حرف بزنند و حرف بزنند در باره خوردن و آشامیدن و جمع شدن و یا امکان جمع شدن و درباره همه راه هایی که به این امکان ها منجر می شود . از کتاب سلوک نوشته محمود دولت آبادی...
-
هیچکی تو نشد برام
چهارشنبه 5 خرداد 1400 00:47
با دویست نفرهم که ساعت ها حرف بزنم جای پنج دقیقه حرف زدن با تو رو نمی گیره . زندگیم کاروانسرا هم که بشه ، با همه مسافرها هم که معاشرت داشته باشم ، بازم حس تنهایی چنگالش رو از روی روحم بر نمیداره حضور تو توی زندگیم خزش سیال گرما بود تو عمق وجودم فتح روحم بود با شیرینی امنیت وزش آرامش بود لابلای سلول های مضطرب تنم خنکای...
-
در وصف عشق
یکشنبه 2 خرداد 1400 11:23
می دان که عشق را از عشقه گرفته اند و عشقه گیاهی است که کس نبیند از کجا برآید و کی برآید . آن وقت ببیند که بر سر درخت رسیده باشد و درخت را به صفت خویش گردانیده هر چند کوشی تا از درخت آن را باز کنی و بسیار رنج برگیری و باز کردن نتوانی . اگر یک ذره از آن بر درخت بماند همه درخت را فرا گیرد . سرمای زمستان آن را خشک تواند...
-
غم من
جمعه 24 اردیبهشت 1400 10:35
هر روز ساعت ۸ شب زنگ میزنم احوال مامان و بابامو می پرسم هر روز جز چهارشنبه ها چون چهارشنبه ها جمع شون جمعِ غم شون کمِ
-
چیزپیچ
جمعه 10 اردیبهشت 1400 01:17
سانتودومینگو و لاس پله ناس پورتوریکو !!!!! آدم نمیدونه چیه ؟ غذاست ؟ اسم آدمه ؟ شبکه رادیوییه ؟ اسم مکانه ؟ یا فحش ؟ خب مترجمای عزیز برای یه چیزای عجیب غریبی مثل این دو کلمه توضیح یه گوشه بنویسین آدم چیزپیچ نشه مکشوفه از کتاب عشق سال های وبا اثر گابریل گارسیا ماکز
-
میزگرد دردها
دوشنبه 6 اردیبهشت 1400 23:00
از صبح سر دردم شروع شد با صاعقه های همیشگی و تحمل ناپذیرش ، کمی بعد حالت تهوع شدیدی هم اضافه شد . مسکن می خواستم ، یه چیز خیلی قوی که آرومم کنه ولی از معده داغونم ترسیدم و نخوردم . پرده ها رو کشیدم ، چراغا خاموش ، سرمو با شال محکم بستم چشم بند هم زدم و به انتظار بهتر شدن حالم دراز کشیدم ، کم کم دلپیچه هم ظاهر شد همراه...
-
گلایه از اوس کریم
سهشنبه 31 فروردین 1400 23:59
زنگ زد اصلا حوصله نداشتم به نیم ساعت احوالپرسی هاش جواب بدم ، رد تماس کردم بار دوم هم اصلا جواب ندادم بار سوم متوجه صدای گوشیم نشدم فرداش که حالم میزون بود گفتم زنگ بزنم ببینم چیکار داشته . گناه داره ، نکنه دستش زیر سنگ باشه و کمک بخواد ، خدا رو خوش نمیاد اینقده طولش بدم ، یه وقت ازم نا امید نشه و ... یهو دیدم خدا هم...
-
چارپا نباشیم
دوشنبه 30 فروردین 1400 17:15
سوال دارم از اونایی که میرن دسشویی ، برمیگردن ، دو جفت دمپایی رو خیس میکنن وجدانا چیکار می کنین ؟ چهار دست و پا میرین اون تو ؟؟؟؟
-
کمال انسان
سهشنبه 24 فروردین 1400 23:13
اگه هنوز نتونستی بخاطر رفتار و کردار بد ، انسانی رو ببخشی ، اگه هنوز نفرت و کینه تو دلت داری ، یا از دردسر و غصه کسی شاد میشی برای اینه که هنوز به کمال نرسیدی ، درمانگر نشدی یه درمانگر واقعی از درد و رنج بیمار نه شاد میشه و نه کینه و نفرت پیدا میکنه . اون علت بیماری رو میدونه ، راه درمانش رو کشف میکنه و با محبت سعی در...
-
تکه کتاب ۳
سهشنبه 24 فروردین 1400 20:03
از نظرگاه مقامات بلندپایه ی کمیته ۳۰۰ مواد مخدر دارای هدف های دو جانبه است . نخست ، ایجاد درآمد افسانه ای و دوم تبدیل بخش بزرگی از جمعیت به افراد لاشعوری که سلطه بر آنان از دیگر بخش های غیرمعتاد آسانتر بوده و هرگاه بخواهند در مقام عصیان برآیند به عنوان تنبیه از تامین هروئین ، کوکائین ، ماری جوانا و سایر مخدرات مورد...
-
قربانی تاوانیم همه
دوشنبه 9 فروردین 1400 16:53
مثل تمرد آدم و مجازات فرزندانش مثل گناه حوا و تاوان دخترانش ما هم باید قصاص شویم بخاطر گناه پدر باید که سنگینی بار گناه پدر را بر دوش کشیم آری خواهرجان ، برادرجان باید که امروز با زندگی مان ، با خون دل خوردنمان ، با کوچک شدن و دم نزدن و تحمل کردن تقاص فریب خوردن پدر را بدهیم دنیا چنین است گویی
-
تسویه حساب
دوشنبه 25 اسفند 1399 18:00
بعدازظهر ۲۵ اسفنده هوا آلوده و سرد و کسالت باره دلم یه تنهایی طولانی میخواد . از اون مدلا که چشمم به قیافه هیچکس نیفته ، گوشم صدای هیچکسو نشنوه . تنهای تنها با پرده های کشیده ی پنجره ها بمونم تو خونه برق رو قطع کنم . نفهمم کی روزه ، کی شب . تو نور شمع یا چراغ نفتی ، یکی از کتابای تولستوی ، ترجیحا آنا کارنینا رو شروع...
-
تکه کتاب ۲
جمعه 22 اسفند 1399 01:44
چون ما چیزی به این دنیا نیاورده ایم نمی توانیم چیزی هم با خود ببریم از کتاب صوتی شب نوشته سیدنی شلدون
-
وداع ای خیرخواه صبور
جمعه 8 اسفند 1399 00:37
وقتی رفت آسمون آبی آبی بود آفتاب طلایی روی برف های سپید یخ زده سر میخورد و از صخره ها و سنگ های نوک تیز کوه ها که زیر انبوه برف درخشان دفن شده بودند ، جز انحناهای ملایم و ظریف و زیبا نشانی نبود . لکه های سپید ابر ، سبکبال در آسمان غوطه ور بودند و این نقطه از جهان در پاکی و آرامش مطلق پلک میزد و نفس می کشید . یقینا روز...
-
تکه کتاب
یکشنبه 26 بهمن 1399 11:53
با آغاز پرسشگری های رو به افزایش و کنجکاوی های گسترده جوانان برای شناخت علل وقایع ، امیدم نزدیک به تحقق است . شاید برای مردم پذیرش یا درک این امر که توطئه گران واقعی از همان نیروی اهریمنی ای برخوردارند که من و بسیاری دیگر ، کوشش در افشای آن ها داریم ، دشوار باشد . در نامه های بسیاری ، مردم این پرسش را مطرح می سازند که...
-
آخرم نفرت تمامم می کند
جمعه 17 بهمن 1399 01:11
لبریزم از غم و غصه و بغض و اشک و ناله و فغان پُرم از نفرت و خشم و کینه و بیزاری و دلزدگی این فاضلاب ، هدیه دولتمردان و جامعه امروزه هست به من و امثال من ناسزا دردی دوا نمیکنه همونجور که دعا تاکی میتونم تحمل کنم و طاقت بیارم ؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 دی 1399 00:23
پسرخاله ی جوونم در اثر قصور پزشکی ۱۴ روز به کما رفت توی این ۱۴ روز کل فامیل از زن و مرد ، پیر و جوون ، دور و نزدیک ، نگران حالش بودن و با تمام وجود و بی وقفه برای برگشتنش به زندگی دعا کردن . هر کی به هرچی که اعتقاد داشت متوسل شد ، هر کس از دوست و اشناها و فامیلش تقاصا کرد براش دعا کنن و ... بالاخره روز چهاردهم چشاشو...
-
جای خالی سلوچ ۳
دوشنبه 3 آذر 1399 00:21
☆ می شود چیزی سال ها در تو گم باشد و تو از آن بی خبر بمانی ؟ ☆ رهایی از دیگران آسان است ، رهایی از خود دشوار است . بسا ناممکن ☆ درد ، خویشاوند خود را می شناسد .
-
جای خالی سلوچ ۲
دوشنبه 26 آبان 1399 17:04
مرگان احساس می کرد خوی خارپشتی را پیدا کرده است که هر وقت نیش حمله ای را به سوی خود می بیند سر به درون می کشد و یکپارچه خار می شود .چنانکه هیچ جانوری نمی تواند در او نفوذ کند . انگار چند جور آدم در مرگان حضور داشتند که هرگاه لازم می آمد یکیشان رخ می نمود و با بیرون رو در رو میشد . حالا هم مرگان همان خارپشت بود . با حس...