-
جای خالی سلوچ ۱
جمعه 23 آبان 1399 12:28
بی کار سفره نیست و بی سفره عشق . بی عشق سخن نیست و سخن که نبود فریاد و دعوا نیست ، خنده و شوخی نیست ، زبان و دل کهنه می شود ، تناس بر لب ها می بندد ، روح در چهره و نگاه در چشم ها می خشکد ، دست ها در بیکاری فرسوده می شوند و بیل و منگال و دستکاله و علف تراش در پس کندوی خالی ، زیر لایه ضخیمی از غبار رخ پنهان میکند . کتاب...
-
ملال
پنجشنبه 22 آبان 1399 16:00
ملال نام هر لحظه ی این روزهای من است . اسیری در دنیا که در انفرادی تن خویش نیز رنج قفس را مزه مزه میکند . اندوه شاید نام من باشد . انفرادی شده سلول به سلول تنم خود من در خود من در خود من زندانیست
-
درمان
جمعه 11 مهر 1399 10:48
سه ماهه که سردردای خفیف و شدیدِ درهمی دارم و تازه دیروز اجازه دادن پی گیر درمان شم . خیلی دلم میخواد غزل خداحافظی باشه . بعد از این همه سال زندگی ، حق به آرامش رسیدن دارم یا نه ؟ دوقدم مانده به درمان https://faslbefasl.blogsky.com/1394/08/12/post-94/دو-قدم-مانده-به-درمان- هرگز قدیمی نمیشه !
-
نمونه ای از جدال بین انسان و وجدان
چهارشنبه 2 مهر 1399 15:32
پی یر از خود میپرسید : چه اتفاقی روی داد ؟ من عاشقی را کشته ام . آری ! فاسق همسر خود را کشته ام . این اتفاق افتاد . برای چه ؟ چگونه کار به اینجا کشیده شد ؟ ندای درونی پاسخش میداد : برای اینکه تو با او ازدواج کرده ای ! دوباره از خود می پرسید : اما آخر گناه من چیست ؟ گناه تو این است که هرچند او را دوست نداشتی باز با او...
-
بوی تاریخ
شنبه 22 شهریور 1399 01:22
کتابای تاریخی رو دوست دارم و می خونم ولی متاسفانه از تمام تاریخ بوی گند جنگ و خیانت و جهالت و طمع میاد . متعفنه
-
من این ها را دوست می دارم
جمعه 21 شهریور 1399 14:28
خو کرده ی قفس منم خوبه یا بد ؟ باید ادامه داد یا پرواز کرد ؟ شاید یه روزی جوابشو پیدا کنم البته اگه جواب ، توی اون روز ، پشیمونی به بار نیاره تا وقتی تو قفس آب و دون باشه ، و هوا و کتاب ، فعلا به همین روند ادامه میدم دلم یه دیوار خالی میخواد که تعداد زیادی عکس بهش آویزون کنم . عکس از مردایی که دوست دارم ، مزین به جمله...
-
عجبا
یکشنبه 5 مرداد 1399 08:13
چی به سر دل بدبختم اومده که یک ماه تمام از همه کس و همه چیز به دور بودم ولی دلم برای هیچکس و هیچ چیز تنگ نشد !! نه خونه ، نه همخونه نه کار ، نه همکار نه دوست و نه همسایه تو کاری با دلم کردی که فکرشم نمی کردم !
-
تِر به شاعرانه هام
پنجشنبه 19 تیر 1399 22:24
شب است و صدای دور جیرجیرک کویر تشنه و آسمان صاف بلند رقص ستاره و نسیم خنک آرامشی بی همتا و ناگهان جیغی بنفش که : سوووووسسسسسک
-
لطفا دیگه برنگرد
چهارشنبه 4 تیر 1399 01:45
میگه خیلی گشتم تا شمارتو پیدا کردم . میگه خیلی دلم برات تنگ شده بود . میگه از این به بعد همونی میشم که می خواستی . میگه بیا مثل قدیما بشیم . فقط گوش میدم ، ساکتم . می پرسه نظرت چیه ؟ جواب میدم من دیگه اون من سابق نیستم ، دیگه چیزایی که قبلا می خواستم الان برام پشیزی ارزش نداره و بازم ساکت میشم . میگه ، میگه ، میگه و...
-
بازی
جمعه 30 خرداد 1399 03:14
دیگه اون تب و تاب و التهاب سابق رو ندارم . شاید الان دیگه دوره سکون و آرامش درون پیله رسیده باشه . همه چیزو پذیرفتم . من همینم ، اوضاعم اینه ، اطرافیانم عوض نشدن و زندگی همچنان بی رحمانه ادامه داره ... تیک تاک ساعت سکوت شب رو بهم زده و من مثل اغلب اوقات با لیوان چاییم پشت پنجره آشپزخونه به خیابون خلوت نگاه میکنم ....
-
زخم دل
سهشنبه 23 اردیبهشت 1399 01:44
کاش می شد ته مونده ی عمر رو مثل اعضای بدن بخشید سرخورده و خسته و دلشکسته ، زندگی می خواد چیکار
-
این نیز بگذرد
دوشنبه 18 فروردین 1399 22:34
زین کاروانسرای ، بسی کاروان گذشت ناچار ، کاروان شما نیز بگذرد این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد شاعر سیف فرغانی . کتاب حماسه کویر از دکتر باستانی پاریزی
-
انتخاب
چهارشنبه 13 فروردین 1399 03:14
وقتی خدا بخواد ملتی رو نابود کنه خرشون میکنه تا مسئولین نالایق انتخاب کنن و بدین ترتیب حتی مسخره ترین چیزها هم تبدیل به بلا میشه ! میگین چطور ؟ به همین سادگی که می بینین . مثلا میشد مبالغ کلان رو تو کشورای خارجی خرج گاو و گوساله هاشون نکنن تابشه باهاش لااقل خسارات سیل رو کمتر کرد . مثلا میشد زندگی نخبه ها رو به گند...
-
سال نو
جمعه 1 فروردین 1399 00:00
آخرین ثانیه های این ساله خدایا شکرت بخاطر همه چی فقط خواهشا سال جدید سال گشایش مشکلات باشه و اون وعده ای که دادی : فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً «» إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً
-
تو روحتون
شنبه 24 اسفند 1398 13:35
خسته ، افسرده ، تنها ، حوصله سر رفته رفتم توی تراس صندلی زدم و نشستم کتاب نه چندان جذابی به دست گرفتم و به زور شروع کردم به خوندن هنوز صفحه دوم نرسیده بود که یهو شُررررررررر از طبقه بالا یه استخر آب ول کردن پایین خب بی شعورا شما که همیشه چشم چرونیه خونه همسایه ها رو میکنین نمی میرین اینجور وقتا هم یه نگاهی بکنین
-
یه روز یه ایرانی
یکشنبه 4 اسفند 1398 18:19
زندگی امروز ما برای آیندگان جوک خواهد بود در آینده خواهند گفت یه ایرانی بود .... و همه هرهر به حال مزخرف امروزمون میخندن .
-
کرونا
شنبه 3 اسفند 1398 11:44
خدا با زبون بی زبونی داره میگه بمیرید بابا اه
-
غمباد
شنبه 21 دی 1398 14:17
میدونین غمباد چیه ؟حال این روزای مادرای این سرزمین مصیبت زده هست از اونا بپرسین براتون میگن .
-
محمدابراهیم باستانی پاریزی
یکشنبه 15 دی 1398 17:21
اسما استاد تاریخه و کتاب تاریخی می نویسه اما رسما هر کتابش هم تاریخیه هم جغرافیایی هم ادبی هم واژه شناسی هم مردم شناسی هم بیوگرافی و ...هر یک کتابی که ازش بخونید مثل اینه که همزمان ده تا کتاب خوندی و وای به حال وقتی که بخوای به منابع نوشته هاش رجوع کنی که عالمی دگر بباید ساخت وز نو آدمی !
-
۱۹۸۴
سهشنبه 10 دی 1398 00:00
منزجر کنندهتکان دهندهوحشتناکدلهره آورتهوع برانگیزو متاسفانه تا حدی ملموسنهایت لطف من در حق این کتاب و ماجراش اینه که فکر کنم یه هشدار بودهپانویس : واقعا چی میشه و چه اتفاقی میفته که یک نویسنده ، داستانی خیالی اما تا این حد سیاه و کثیف بنویسه ؟ آیا چنین چیزی از عهده ذهن یک انسان سالم برمیاد ؟ زندگینامه...
-
هر چیز که در جستن آنی ، آنی
دوشنبه 2 دی 1398 10:03
رضا یتیم رضا پادو رضا افسر رضا شصت تیری رضا معین نایب رضا نایب رضا نایب یکم رضا سلطان دوم رضا سلطان اول رضا میرپنج رضا وزیر جنگ رضا سردار سپهرضا رئیس الوزرا رضاخان رضا شاه تنها چیزی که تونست اولی رو تبدیل کنه به آخری ، اراده بود و تلاش ، تلاش بود و اراده
-
حال اینروزام
چهارشنبه 20 آذر 1398 10:57
دلم بس ناجوانمردانه تنگ است ...
-
قلعه ی حیوانات
یکشنبه 19 آبان 1398 08:33
میجر ، باکسر ، کلوور ، بنجامین ، مالی ، موزز ، اسنوبال ، ناپلئون ، اسکوئیلر و ... خیلی آشنا خیلی ملموس خیلی واضح سال ۱۹۴۴ نوشته شده ولی انگار پیش بینی زندگی امروز ما بود . همه ی حیوانات باهم برابرند ولی بعضی حیوانات از بقیه برابرترند ! چه غمگین و چه دردناک و تاسف آور!! گذشتگان ما سواد نداشتن ؟ کتاب نمی خوندن ؟؟ یا...
-
باران پاک
دوشنبه 6 آبان 1398 20:52
چه بارونی می بارید . هر قطرش صدام میزد.هر قطرش میگفت بیا تا پاکت کنم . بیا تا بشورمت.بیا سبز بشی.بیا . رفتم ریز رگبارش.خندیدم ، خیس شدم. گریه کردم ، خیس شدم ؛ اما پاک نه . سرما خوردم اما پاک نه. باز بارون میباره باز صدام میزنه ....
-
عروس
جمعه 19 مهر 1398 01:59
تاپ سفید ، شلوارک سفید ، عروس شدم .
-
اعتمادی بربادرفته
سهشنبه 16 مهر 1398 15:34
زنگ میزنه . به خیال خودش خبر خوش میده که ماه آینده داره میاد ! عکس العملم واقعا شگفت زدم کرد ! کاملا بیخیال . انگار که همسایه با آب و تاب تعریف کنه که دوست خواهر شوهرش داره میاد ، دقیقا همینقدر هیجان !!! حتی نمی تونم ادای خوشحالی رو در بیارم ! با یه چشم روشنی گفتن بی روح سر و ته قضیه رو هم میارم . توی فکر فرو میرم و...
-
فراموشی
جمعه 29 شهریور 1398 22:39
باور نمیشه که امسال بیست و پنج شهریور رو فراموش کرده باشم !!!!!!!! باورم نمیشه ۲۹ شهریور ، اون هم بصورت کاملا اتفاقی یادم بیفته که " عه کی بیست و پنجم تموم شد " ! نه دلتنگی ، نه گریه ای ، نه حتی یادی و آهی !! کی میدونه شاید چند سال دیگه کلا به یاد نیارم که توی شهریور ماه چه اتفاقی برام افتاده
-
حال و هوام
شنبه 23 شهریور 1398 22:51
من یک غمِ ادامه دارم من، بغضِ آخرینِ قرارم که هنوز در انتظارم
-
این خسته کندپای
یکشنبه 3 شهریور 1398 17:06
زمان باید که پرواز کند چون عقابی شتابان و تیزبال نه بدینسان قطره وار و کندپای و ملال آور
-
کشآور
یکشنبه 27 مرداد 1398 09:34
تا حالا مردادماه به این کششششششناکی ندیده بودم . تموم شو دیگه