فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

یه روز یه ایرانی


زندگی امروز ما برای آیندگان جوک خواهد بود

 در آینده خواهند گفت یه ایرانی بود .... و همه هرهر به حال مزخرف امروزمون میخندن .



کرونا


خدا با زبون بی زبونی داره میگه بمیرید بابا اه



غمباد


میدونین غمباد چیه ؟

حال این روزای مادرای این سرزمین مصیبت زده هست از اونا بپرسین براتون میگن .



محمدابراهیم باستانی پاریزی


اسما استاد تاریخه و کتاب تاریخی می نویسه اما رسما هر کتابش هم تاریخیه هم جغرافیایی هم ادبی هم واژه شناسی هم مردم شناسی هم بیوگرافی و ...

هر یک کتابی که ازش بخونید مثل اینه که همزمان ده تا کتاب خوندی و وای به حال وقتی که بخوای به منابع نوشته هاش رجوع کنی که عالمی دگر بباید ساخت وز نو  آدمی !




۱۹۸۴


منزجر کننده

تکان دهنده

وحشتناک

دلهره آور

تهوع برانگیز

و متاسفانه تا حدی ملموس


نهایت لطف من در حق این کتاب و ماجراش اینه که فکر کنم یه هشدار بوده


پانویس : واقعا چی میشه و چه اتفاقی میفته که یک نویسنده ، داستانی خیالی اما تا این حد سیاه و کثیف بنویسه ؟ آیا چنین چیزی از عهده ذهن یک انسان سالم برمیاد ؟ 


زندگینامه نویسنده

https://www.hamshahrionline.ir/news/431218/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AC%D8%B1%D8%AC-%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%88%D9%84-%DB%B1%DB%B9%DB%B0%DB%B3-%DB%B1%DB%B9%DB%B5%DB%B0

هر چیز که در جستن آنی ، آنی


رضا یتیم

رضا پادو
رضا افسر
رضا شصت تیری
رضا معین نایب
رضا نایب
رضا نایب یکم
رضا سلطان دوم
رضا سلطان اول
رضا میرپنج
رضا وزیر جنگ

رضا سردار سپه

رضا رئیس الوزرا

رضاخان
رضا شاه

تنها چیزی که تونست اولی رو تبدیل کنه به آخری ، اراده بود و تلاش ، تلاش بود و اراده

حال اینروزام


دلم بس ناجوانمردانه تنگ است ...



قلعه ی حیوانات


میجر ، باکسر ، کلوور ، بنجامین ، مالی ، موزز ، اسنوبال ، ناپلئون ، اسکوئیلر و ...

خیلی آشنا

خیلی ملموس

خیلی واضح

سال ۱۹۴۴ نوشته شده ولی انگار پیش بینی زندگی امروز ما بود . همه ی حیوانات باهم برابرند ولی بعضی حیوانات از بقیه برابرترند !

چه غمگین و چه دردناک و تاسف آور!!

گذشتگان ما سواد نداشتن ؟ کتاب نمی خوندن ؟؟ یا بیشتر از حرف " D " تو خاطرشون نمی موند ؟؟؟

بدتر از گذشتگان ، نسل جدیدی که تا حرف " B " براشون کافیه ، نه گذشته رو دیدن و نه آینده ای برای خودشون متصورن و نه اشتیاقی برای ساختن حال دارن ! 

باران پاک

چه بارونی می بارید . هر قطرش صدام میزد.هر قطرش میگفت بیا تا پاکت کنم . بیا تا بشورمت.بیا سبز بشی.بیا . رفتم ریز رگبارش.خندیدم ، خیس شدم. گریه کردم ، خیس شدم ؛ اما پاک نه .

سرما خوردم اما پاک نه.

باز بارون میباره

 باز صدام میزنه

....




عروس


تاپ سفید ، شلوارک سفید ، عروس شدم .



اعتمادی بربادرفته


زنگ میزنه . به خیال خودش خبر خوش میده که ماه آینده داره میاد ! عکس العملم واقعا شگفت زدم کرد ! کاملا بیخیال . انگار که همسایه با آب و تاب تعریف کنه که دوست خواهر شوهرش داره میاد ، دقیقا همینقدر هیجان !!! حتی نمی تونم ادای خوشحالی رو در بیارم ! با یه چشم روشنی گفتن بی روح سر و ته قضیه رو هم میارم . توی فکر فرو میرم و اصلا خودمو مقصر نمی بینم . خودش باعث شد این همه بی توجه شم ، بی خیال شم . اون همه پرده پوشی و پنهان کردن حقیقت و جلوه دادن برعکس اوضاع باعث شد از چشمم که هیچ ، از دلم هم بیفته . کاش سراغم نیاد . تنها وجه مشترکمون با هم فقط بچگی هامونه که الان به حقیقی بودن احساسات اون زمان هم شک کردم . تو چه کردی با من و اعتمادم ؟؟؟؟؟



فراموشی


باور نمیشه که امسال بیست و پنج شهریور رو فراموش کرده باشم !!!!!!!!

باورم نمیشه ۲۹ شهریور ، اون هم بصورت کاملا اتفاقی یادم بیفته که " عه کی بیست و پنجم تموم شد " !

نه دلتنگی ، نه گریه ای ، نه حتی یادی و آهی !!

کی میدونه شاید چند سال دیگه کلا به یاد نیارم که توی شهریور ماه چه اتفاقی برام افتاده 



حال و هوام


من یک غمِ ادامه دارم
من، بغضِ آخرینِ قرارم که هنوز در انتظارم




این خسته کندپای


زمان باید که پرواز کند چون عقابی شتابان و تیزبال نه بدینسان قطره وار و کندپای و ملال آور



کشآور


تا حالا مردادماه به این کششششششناکی ندیده بودم . تموم شو دیگه