ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
گنوسیان ( نخستین حکمای الاهی ) متفکرانی بودند که در عصر تازه ی تفکر دینی ، پس از عهد کهن باستانی به وجود آمدند . وظیفه آن ها با تجربه ی گنوسی بنیادی شان مشخص می شد که عبارت بود از طرح نظری عمومی درباره ی حقیقت موجود ، که برای صاحبان این نظر اعتباری غیرقابل تردید داشت . این نظر بر وجود کیهانی ضد الاهی استوار بود و از غربت انسان در درون آن ، و وجود خدایی ناکیهانی سخن می گفت . بر این پایه ، مکاتب گنوسی به ذکر تاریخی می پرداختند که در طی آن هستی چنین شرایطی 《 غیرطبیعی 》 یافته است ، تاریخی که مراحل وجود یافتن هستی را از آغاز بیان می کرد و در پرتو عرفان ، تصور انسان را از حقیقت اعتلا می بخشید و اطمینان به نجات اخروی را در دل ها می نشاند . روش بیان این مسائل پیوسته اساطیری بود ، اما این اساطیر ( با مظاهر ، بنیان ها و روایات ظاهرا مبتنی بر زنجیره ی رخداد وقایع ) نمادی بود آگاهانه بر ساخته از نظریه ای ماوراء الطبیعی .
دو گونه نظام در این مکتب وجود دارد که یکی را ایرانی و دیگرای را سوری خواندیم . این هر دو نظام نکته های واحدی را درباره ی نا به جا افتادن وجودی ماوراء طبیعی یادآور می شوند و آن را توجیه می کنند ، هر دو مبتنی بر دو بن اند ، مبتنی بر اختلاف میان خداوند و جهان ، جهان و انسان ، روح و تن . گونه ی ایرانی ، با انطباق دادن خود با تفکر زردشتی ، با ثنویتی از دو اصل مخالف شروع می کند و عمدتا بدان می پردازد که چگونه تاریکی در آغاز به در دام انداختن عناصر روشنی قادر شد ؛ یعنی به شرح داستان پدید آمدن جهان می پردازد ، که آن نبردی است انباشته از شکست ها و پیروزی ها ، و به وجود سرنوشتی الاهی که انسان پاره ای از اوست و وجود جهان نتیجه ی ناخواسته ی آن آمیزش و جدایی ، در اسارت و آزادی . تفکر سوری می کوشد که ثنویت و نا به سامانی های متعاقب آن را در نظام آفرینش ناشی از یک منشاء واحد و تجزیه ناپذیر ببیند و آن را بر پیوند شناسی مقامات الاهی مشخص مبتنی سازد که یکی از دیگری به ترتیب پدید آمده اند و به مرور روشنی آغازین ( با غرقه شدن در مقولات گناه ، خطا و کوتاهی ) تیرگی گرفته است و این 《 هبوط 》 درونی الاهی منجر به نوعی تباهی ناشی از غربت زدگی نفس شده است که خود وجود این جهان است . در هر دو مکتب داستان با آشوبی در عالم علیا آغاز می شود ؛ در هر دو مکتب وجود جهان ، معرف شکستی الاهی است که جبران آن ضروری است ، هر چند که این عمل به روشنی تحمیل شده است . در هر دو مکتب نجات اخروی انسان نجات خود خداوند نیز به شمار می آید . تفاوت فقط در این است که آیا این مصیبت از بیرون و توسط تاریکی آغاز شده ، یا از درون روشنی پدید آمده و تاریکی محصول آرزوهای تباه است و نه باعث آن . شکست الاهی و ایثار در یکی برابر است با گناه و خطایی الاهی در دیگری ، دل سوزی برای روشنی گرفتار آمده در یکی برابر است با تحقیر معنوی کوری خالق مادی در دیگری ؛ و در برابر ، آزادی نهایی الاهی در یکی بازگشت به شکل ازلی از طریق یافتن آگاهی در دیگری است .
پ.ن : اینجاست که به ریشه بعضی اعتقادات و افسانه ها پی بردم .
کدوم افسانه هست که ریشه در حقیقت نداشته باشه ؟
کدوم حقیقت هست که در طول قرون و اعصار متمادی شاخ و برگی بهش نداده باشن ؟
حقیقت و افسانه چنان در هم پیچیدن که گاهی مرزهاشون غیرقابل شناسایی میشه !
آیا افسانه ها هستن که حقیقت رو زنده نگه داشتن یا حقیقت واسه زنده موندن خودشو لای افسانه ها پیچید و مخفی کرد ؟
چقدر همه چیز جهان درتضادی هماهنگ و همسو هست؟
همه چیز در عین سادگی بسیار پیچیدست ، در عین عیانی پنهان هست ، در عین اعجاب انگیزی ملموس و روزمرست !!!!!!!!
آیا این ما نیستیم که در مداری دوار سرگردانیم ، به دور مرکزی که هرجا بریم و هرکار کنیم بازهم تو فاصله ای مشخص و معین در حال طواف کردنش هستیم؟
سفر شاید بهانست برای باز رسیدن به نقطه اولی که بودیم !؟
اما نه ، چیزیکه توی این سفر دایره وار به دور مرکز عوض میشه ، نه مبداء هست نه مقصد و نه مرکز این سفر و نه حتی منازل سفر ، فقط خود خام ماست که پخته میشه ...
پنج شاکینه ی پدر بزرگی : هوش ، دانش ، اندیشه ، تدبیر و قصد
پنج شهر پادشاه تاریکی : دود ، آتش ، باد ، آب و تاریکی
حتما نباید که گنجشک یا ملخ باشی و توی زمستون سرد ، بی غذا بمونی و به مورچه رو بندازی تا معنی " وقتی که جیک جیک مستونت بود فکر زمستونت بود؟ " رو بفهمی !
کافیه که مدتی از جون و دل جایی کار کنی و خیلی اتفاقی مریض شی و عکس العمل اطرافیانت رو ببینی تا برات درس عبرت شه !
میتونی وقتی که خوب شدی رفتارت رو عوض کنی و فکر " زمستونت " باشی .
باز هم تلخم !
مثل تمام قهوه های غلیظ دنیا که با شکر هم تلخیشان از بین نمی رود .