ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
خونه خالی میشه . تا ساعت پنج بعد از ظهر خودم هستم و خودم
پیراهن کوتاه سفیدم رو میپوشم . صندلای سفیدم رو پام میکنم . موهای کوتاهمو شونه میزنم . پرده ها رو میکشم . چراغارو خاموش میکنم . درها رو میبندم . نشیمن تاریک میشه . عین غروبای جمعه . گوشیمو میزنم به شارژ و یه عکس از تویی که هیچ وقت نیستی انتخاب میکنم . دوتا فنجون چایی میریزم یکی جلوی خودم یکی جلوی عکست . لبخند میزنم و آروم آروم چایی رو سرمیکشم و به چشمای تو نگاه میکنم که به اون دور دورا خیره شدی چقدر چشمات توی عکس شبیه وقتیه که کنارمی . همونقدر خیره به دور . همونقدر دور . چاییت سرد میشه و من هنوز به تو خیره و تو هنوز به دور دورا خیره ...