ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
رفتنی ها بالاخره میرن !
حتی اگه نیمی از وجودت باشن !
مثل نیمه وجود من که بچه دار شد و رفت دنبال زندگیش ، بدون اینکه حتی متوجه بشه که منو توی یه چهاردیواری خاطره ، دلتنگ و تنها ، جا گذاشته !
دلم می خواست داد بزنم تا توجهش جلب بشه ، تا یادش بیاد منو جا گذاشته ، اما می دونستم که رفتنی ها بالاخره میرن چه فریاد بکشم ، چه نکشم .
شاید یه روزی ، یه جایی ، یادش بیاد که منو توی ساعت 9 صبح پونزدهم دیماه جا گذاشته ، شاید یه وقت برگرده اما مطمئنا اون روز دیگه منه الانم نیستم . دیگه زندگی کردن بدون اون رو یاد گرفتم و به نبودنش عادت کردم . تا اون روز از وجودش یه خیال میسازم برای لحظه های تنهاییم ؛ اونجوری که دلم میخواد نه اون جوری که هست ! و روزی که برگرده مسلما دیگه نمی تونم و نمیخوام خودم رو با واقعیت حضورش تطبیق بدم چرا که خیالش مهربون تر و موندنی تر از خودشه !
قلبی که شکسته را با چه می توان چسباند؟
بگوید من خودم می چسبانمش!
رفتنی باید بره و دیگه برنگرده واقعا چون دیگه اون جایگاه قبلی رو نداره ... چون من دیگه اون آدم قبلی نیستم.
دقیقا به همین دلیل هر کس که رفت نباید برگرده