فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

تفکر گنوسی


گنوسیان ( نخستین حکمای الاهی ) متفکرانی بودند که در عصر تازه ی تفکر دینی ، پس از عهد کهن باستانی به وجود آمدند . وظیفه آن ها با تجربه ی گنوسی بنیادی شان مشخص می شد که عبارت بود از طرح نظری عمومی درباره ی حقیقت موجود ، که برای صاحبان این نظر اعتباری غیرقابل تردید داشت . این نظر بر وجود کیهانی ضد الاهی استوار بود و از غربت انسان در درون آن ، و وجود خدایی ناکیهانی سخن می گفت . بر این پایه ، مکاتب گنوسی به ذکر تاریخی می پرداختند که در طی آن هستی چنین شرایطی 《 غیرطبیعی 》 یافته است ، تاریخی که مراحل وجود یافتن هستی را از آغاز بیان می کرد و در پرتو عرفان ، تصور انسان را از حقیقت اعتلا می بخشید و اطمینان به نجات اخروی را در دل ها می نشاند . روش بیان این مسائل پیوسته اساطیری بود ، اما این اساطیر ( با مظاهر ، بنیان ها و روایات ظاهرا مبتنی بر زنجیره ی رخداد وقایع ) نمادی بود آگاهانه بر ساخته از نظریه ای ماوراء الطبیعی .

دو گونه نظام در این مکتب وجود دارد که یکی را ایرانی و دیگرای را سوری خواندیم . این هر دو نظام نکته های واحدی را درباره ی نا به جا افتادن وجودی ماوراء طبیعی یادآور می شوند و آن را توجیه می کنند ، هر دو مبتنی بر دو بن اند ، مبتنی بر اختلاف میان خداوند و جهان ، جهان و انسان ، روح و تن . گونه ی ایرانی ، با انطباق دادن خود با تفکر زردشتی ، با ثنویتی از دو اصل مخالف شروع می کند و عمدتا بدان می پردازد که چگونه تاریکی در آغاز به در دام انداختن عناصر روشنی قادر شد ؛ یعنی به شرح داستان پدید آمدن جهان می پردازد ، که آن نبردی است انباشته از شکست ها و پیروزی ها ، و به وجود سرنوشتی الاهی که انسان پاره ای از اوست و وجود جهان نتیجه ی ناخواسته ی آن آمیزش و جدایی ، در اسارت و آزادی . تفکر سوری می کوشد که ثنویت و نا به سامانی های متعاقب آن را در نظام آفرینش ناشی از یک منشاء واحد و تجزیه ناپذیر ببیند و آن را بر پیوند شناسی مقامات الاهی مشخص مبتنی سازد که یکی از دیگری به ترتیب پدید آمده اند و به مرور روشنی آغازین ( با غرقه شدن در مقولات گناه ، خطا و کوتاهی ) تیرگی گرفته است و این 《 هبوط 》 درونی الاهی منجر به نوعی تباهی ناشی از غربت زدگی نفس شده است که خود وجود این جهان است . در هر دو مکتب داستان با آشوبی در عالم علیا آغاز می شود ؛ در هر دو مکتب وجود جهان ، معرف شکستی الاهی است که جبران آن ضروری است ، هر چند که این عمل به روشنی تحمیل شده است . در هر دو مکتب نجات اخروی انسان نجات خود خداوند نیز به شمار می آید . تفاوت فقط در این است که آیا این مصیبت از بیرون و توسط تاریکی آغاز شده ، یا از درون روشنی پدید آمده و تاریکی محصول آرزوهای تباه است و نه باعث آن . شکست الاهی و ایثار در یکی برابر است با گناه و خطایی الاهی در دیگری ، دل سوزی برای روشنی گرفتار آمده در یکی برابر است با تحقیر معنوی کوری خالق مادی در دیگری ؛ و در برابر ، آزادی نهایی الاهی در یکی بازگشت به شکل ازلی از طریق یافتن آگاهی در دیگری است . 



پ.ن : اینجاست که به ریشه بعضی اعتقادات و افسانه ها پی بردم .