فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

هذیان

داشتم فکر میکردم کوچ زورکی من از بلاگفا برام دوتا حسن داشت و یه بدی ( الان یادم نمیاد متضاد حسن چی میشه ) 

اولین خوبیش اینه که کسی اینجا منو نمی شناسه و بدیشم اینه که هیچکس منو نمی شناسه !

دومین خوبیش اینه که اینجا با گوشی راحت میتونم پست بگذارم در صورتیکه اونجا با جون کندن میشد .

فقط گاهی حسرت اون همه چیزی که نوشتم و نسخه ای ازش ندارم و بی خبر پرید رو می خورم . 

مثل امشب .





آغاز یک پایان

و بالاخره سلام به پاییز

سلام به آغاز یک پایان و کوچ

به لالایی زمین و خمیازه های طبیعت

به سبزهایی که آرام آرام  زرد می شوند و خشک

و سلام به مهریکه فاصله اش را هر روز از ما زیادتر میکند تا پلک های خسته نباتات با لالایی مادر زمین سنگین شود و در زیر گرمای دلنشینش به خواب رود .


مهر مهربان من با هدیه زیبای نیمه اولش






و باز هم خزان

تابستونم با تموم حرارت و سرسبزیش به روز آخرش رسید و باروبندیلش رو جمع کرد تا جاشو به پاییز بده .

به خزونی که چند ساله جز برگ ریزونش چیزیش شبیه پاییز نیست !

از باز شدن مدرسه ها و زنده شدن خاطرات و طبیعت زرد و نارنجیش و هوای متغییرش که بگذریم می رسیم به عطر تن تو که توی تک تک روزهاش پیچیده و با هر دم و بازدمی ریه هامو پر میکنه .

پاییز امسال یادآوری میکنه که سی و پنجمین سال عمرت هم به پایان میرسه .

خوبیش اینه که با سی و شش سالگیت حالم خوبه مثل بیست و چهار سالگیت !

فقط یه آرزو دارم که امیدوارم ببینی و بخونی و برآورده کنی .

امسال و سال های بعد رو تا آخر عمرمون با من مهربون تر باش !

تو فقط با من مهربون باش در عوض قول میدم هر سال روز تولدت دنیا رو بخاطر تو تعطیل کنم ؛ هر سال روز تولدت فقط مال تو باشم ؛هر سال روز تولدت تو باشی و یه دنیا محبت ، من باشم و یه دنیا ستایش و قدر دانی !

هر سال آخرای پاییز تو بشین جوجه هاتو بشمار ، من بشینم از دیدنت لذت ببرم!

قول میدم واسه رسیدن به اون روز خاص تمام لحظه های هر ساعت رو به هم ببافم تا روزات شب بشه و شبات روز .

تو فقط خوب باش!

تو فقط با من مهربون باش!

تو فقط منو بیشتر از بیست و چهارسالگیت بخواه!

قول میدم!