فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

ما چون دو دریچه رو به روی هم

حالا دیگه دست کم شبها هوا خنکه و نمیشه مثل ارواح سرگردون نصفه شب کوچ کرد توی تراس . اما میشه رفت نشست روی کابینت آشپزخونه ، جلوی پنجره باز و بعد خیره شد به کوچه خلوت و همینطور که توی سکوت شب حل میشی تمام روز مزخرفت رو یکبار دیگه مرور کنی . از گرفتگی گردنت تا افتضاح صبحت جلوی فروشگاه تا غش و ضعفت کنار میز تا بیمارستان رفتنت . حتی اس ام اس بازیت با دلبر برای فراموش کردن . زانوهامو بغل میکنم و به پنجره های خاموش زل میزنم . یاد عهدی از زندگیم میفتم که کتاب پنجره فهیمه رحیمی رو خونده بودم . اون موقع بین دخترا اپیدمی شده بود و تقریبا همگی توی خیالمون یه پنجره داشتیم رو به خونه همسایه . البته اون موقع اصولا کمتر کسی توی آپارتمان زندگی میکرد که بخواد پنجره اتاقش به جایی باز شه مثل خونه همسایه . بعد ذهنم رنجیر وار از خاطره ای به خاطره ای پرید و رسید به سالی که منتقل شدیم زاهدان . به اتاقی که اندازه یه قوطی کبریت پنجره داشت و به خونه همسایه باز میشد . خونه قدیمی بزرگی که چندتا خانواده بلوچ توش زندگی میکردن و پر بود از بچه های قد و نیم قد و رنگ و وارنگ که پای برهنه از صبح تا شب توی حیاط آتیش می سوزوندن . به سکوت سر ظهر و هیاهوی عصر و گرما روز و خیابونای شلوغ و مغازه های همه چی فروشش . از خاطرات گذشته با کشیدن یه نفس عمیق به زمان حال برگشتم . سایه مردی توی تراس رو به رویی پیدا بود که سیگار میکشید . بی حرکت موندم تا دیده نشم ، مرد سیگارشو کشید و برگشت تو و دوباره سکوت بود و سیاهی و البته یک آسمون نیمه ابری . ناگهان دلم هوس زنی رو کرد که با چشمای درشت میشی و موهای بلند مشکی پشت پنجره یکی از واحدای رو به رویی بشینه و زل بزنه به من ، منم نگاهم رو بدوزم به نگاهش و از فاصله ای نه چندان دور همدیگه رو بفهمیم و فقط ما باشیم که بدونیم چرا یک زن ، اون وقت شب ، پشت پنجره ، دل بده به دل سکون و سکوت یه زن دیگه . بی کلام . بی حرکت . بیصدا و فقط خیره بهم !

زن مو مشکی چشم میشی خیالم با صدای ممتد بوق ماشینی که از توی کوچه خلوت و بی عابرمون رد میشد ، محو شد . با رفتن اون لرزی به تنم میشینه که مجبورم میکنه از پشت پنجره بلند شم و بقیه خاطراتم رو کنار زن مو مشکی چشم میشی جا بگذارم . 

شاید شبی دیگه آره شاید تا شبی دیگه ...


شعر کامل از م.امید را از اینجا بخوانید .