فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

حکایت های آشنا


" الکساندر بورژیا " نماینده ای نزد " ساوونارولا " فرستاد و به او تذکر داد که چون او کشیش ها را به فضایل اخلاقی دعوت میکند و توده مردم را برای طلب حقوقشان میخواند ، آن ها را در واقع فاسد و تباه میسازد !

و شاید جناب پاپ میخواست بگوید از خدا بترس ! دست من و فرزندان و یاران و کارکنان مرا در غارت زمین و برده ساختن مردم و پاشیدن تخم شر و بدی ، فساد و بدبختی در هر مکانی آزاد بگذار !


" معاویه بن ابی سفیان " به " علی (ع) " پیغام داد که : اما بعد ، علی ! در دین خود از خدا بترس !

و شاید میخواست بگوید از خدا بترس ! دست من و فرزندان و یاران و کارکنان مرا در غارت زمین و برده ساختن مردم و پاشیدن تخم شر و بدی ، فساد و بدبختی در هر مکانی آزاد بگذار !


چقدر آشنا ؟!

چقدر ملموس ؟!

چقدر تکراری ؟!