فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

دور دورا


خونه خالی میشه . تا ساعت پنج بعد از ظهر خودم هستم و خودم

پیراهن کوتاه سفیدم رو میپوشم . صندلای سفیدم رو پام میکنم . موهای کوتاهمو شونه میزنم . پرده ها رو میکشم . چراغارو خاموش میکنم . درها رو میبندم . نشیمن تاریک میشه . عین غروبای جمعه . گوشیمو میزنم به شارژ و یه عکس از تویی که هیچ وقت نیستی انتخاب میکنم . دوتا فنجون چایی میریزم یکی جلوی خودم یکی جلوی عکست . لبخند میزنم و آروم آروم چایی رو سرمیکشم و به چشمای تو نگاه میکنم که به اون دور دورا خیره شدی چقدر چشمات توی عکس شبیه وقتیه که کنارمی . همونقدر خیره به دور . همونقدر دور . چاییت سرد میشه و من هنوز به تو خیره و تو هنوز به دور دورا خیره ...