فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

سنگ گور


ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر

بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم

بر من منگر ، زانکه به جز تلخی اندوه

در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم


ای رفته ز دل ، راست بگو بهر چه امشب

با خاطره ها آمده ای باز به سویم ؟

گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه

من او نیم ، او مرده و من سایه اویم


من او نیم ، آخر دل من سرد و سیاه است

او در دل سودا زده از عشق شرر داشت

او در همه جا ، با همه کس ، در همه احوال

سودای تو را ای بت بی مهر ، به سر داشت


من او نیم ، این دیده من گنگ و خموش است

در دیده او آن همه گفتار نهان بود

وان عشق غم آلوده در آن نرگس شبرنگ

مرموزتر از تیرگی شامگهان بود


من او نیم ، آری ، لب من ، این لب بیرنگ

دیریست که با خنده ای از عشق تو نشکفت

اما به لب او همه دم خنده جان بخش

مهتاب صفت بر گل شبنم زده می خفت


بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم

آنکس که تو می خواهیش از من ، به خدا مرد

او در تن من بود و ندانم که به ناگاه

چون دید و چه ها کرد و کجا رفت و چرا مرد


من گور ویم ، گور ویم ، بر تن گرمش

افسردگی و سردی کافور نهادم

او مرده و در سینه من ، این دل بی مهر

سنگیست که من بر سر آن گور نهادم



از زنده یاد سیمین بهبهانی


پ.ن : ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته زخاطر ...


غیرمعمولی


بی‌تو اندیشیده‌ام کمتر به خیلی چیزها

می‌شوم بـی‌اعتنا دیگر به خیلی چیزها


تا چـه پیش آید برای من! نمی‌دانم هنوز...

دوری از تو می‌شود منجر به خیلی چیزها


غیرمعمولی‌ست رفتار من و شک کرده است

چند روزی می‌شود ـ مادر بــه خیلـی چیزها


نامـــه‌هایت، عکس‌هــایت، خاطرات کهنه‌ات

می‌زنند این‌جا به روحم ضربه، خیلی چیزها


هیچ حرفی نیست، دارم کم‌کم عادت می‌کنم

من بـــه این افکار زجرآور... بـــه خیلـی چیزها


می‌روم هرچند بعد از تو برایم هیچ‌چیز...

بعدِ من اما تـــو راحت‌ تر به خیلی چیزها



شاعر : گمنام