فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

چهارده ساعت لعنتی


تو خیالم یه خونه می سازم نقلی و دنج و خوشکل

همه جاش سفید

با گلدونای سبز سبز

توش تنها زندگی می کنم

آزاد و رها

بدون رفت و آمد آدمایی که عاشق می کنن ، زخم می زنن ، نمک می پاشن و نمی رن ، نمی رن تا بمونن و عذابت بدن و این جوری بودنشون رو به خودشون اثبات کنن

این روزا زیاد می خوابم ، زیاد خیال می بافم

توی آرزوهام زندگی می کنم

با اونا زنده هستم

درد و رنجمو تو خیالاتم فراموش می کنم و تو آرزوهام آرومم

ولی افسوس که شبانه روز بیست و چهار ساعته

بیست و چهار ساعت طولانی لعنتی که ده ساعتش رو به زور خواب و خیال می کشی و خاک می کنی و چهارده ساعت باقی مونده دمار از روزگارت در میاره

چهارده ساعته نفرین شده

چهارده ساعته لعنتی در سوگ لحظاتی به اسم زندگی