فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

عجبا


چی به سر دل بدبختم اومده که یک ماه تمام از همه کس و همه چیز به دور بودم ولی دلم برای هیچکس و هیچ چیز تنگ نشد !!

نه خونه ، نه همخونه

نه کار ، نه همکار

نه دوست و نه همسایه


تو کاری با دلم کردی که فکرشم نمی کردم !



گویی خواهی مرد اما ...


دلتنگتم لعنتی ، خیلی دلتنگ

وقتی دست کس و کارتو  می گیری و میری و پشت سرتم نگاهی نمیندازی طبیعیه که ندونی چقدر همه دلتنگیم ...



" دلتنگی اتفاق عجیبیست

گویی خواهی مرد

اما

نمی میری "

                          جمال ثریا




منه هزار ساله












دلم کمی نوازشت رو میخواد

ولی نمیدونم تو چجوری نوازش میکنی!؟

دلم کمی آغوشت رو میخواد ولی نمیدونم برای رسیدن به آغوشت آیا حتما باید مرد ؟

زبونت رو نمی فهمم ، زبونم رو میفهمی ؟
















سوال

نگاهی به میله های توی دستم انداخت و پرسید : چی می بافی ؟
گفتم : حسرتهای روزم را به بغض های شبم می بافم تا کلاهی شود بر سر دل تنگم !