فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

خواب


بمیرم واسه خودم

حتی توی خوابم هم که هرکسی یه یار و یاور و عشقی داشت ، من تنها بودم و بغض کرده و سرگردون



خواب


شب

ماه

خنکی باد کولر

عطر شب بو

بی خوابی

تنهایی

اینا چیزی رو به یادت نمیاره عزیزم ؟

برای من که دنیایی از حسای جورواجور و خاطره های رنگی زنده میکنه .

آروم بخواب که دنیا هم همراه و همپای تو خوابه

بخواب که بجای تو هم بیدار می مونم

میتونی هر روز صبح اینو از پلکای ورم کرده و چشمای قرمزم بفهمی . ولی نه تو که نیستی  ! اصلا ولش کن ، بیخیال . اصلا فکر کن منم پا به پای تو خوابیدم ...




چهارده ساعت لعنتی


تو خیالم یه خونه می سازم نقلی و دنج و خوشکل

همه جاش سفید

با گلدونای سبز سبز

توش تنها زندگی می کنم

آزاد و رها

بدون رفت و آمد آدمایی که عاشق می کنن ، زخم می زنن ، نمک می پاشن و نمی رن ، نمی رن تا بمونن و عذابت بدن و این جوری بودنشون رو به خودشون اثبات کنن

این روزا زیاد می خوابم ، زیاد خیال می بافم

توی آرزوهام زندگی می کنم

با اونا زنده هستم

درد و رنجمو تو خیالاتم فراموش می کنم و تو آرزوهام آرومم

ولی افسوس که شبانه روز بیست و چهار ساعته

بیست و چهار ساعت طولانی لعنتی که ده ساعتش رو به زور خواب و خیال می کشی و خاک می کنی و چهارده ساعت باقی مونده دمار از روزگارت در میاره

چهارده ساعته نفرین شده

چهارده ساعته لعنتی در سوگ لحظاتی به اسم زندگی





پرواز خیال


چقدر خوابم گرفته

روی تخت دراز می کشم و گرمای تنت رو کنار تنم تصور می کنم با صدای منظم نفسات که نشون میده خوابی .

تو آرامش خیالی که کنار توی خیالی دارم پلکام سنگین شده !!!!




خواب و خیال


یه روزایی توی زندگی هست که بیشتر شبیه خواب و خیالن تا واقعیت

مثل امروزم

که فقط تا آخر امشب واقعی بودنش باور کردنیه و از صبح فردا شک میکنم که واقعی بود یا خیالی خوش و خوابی شیرین !




کوچک من


تو پشت پلک های بسته ات تا صبح خواب ستاره ببین ، من تا خود صبح فدای چشمانت میشوم  ...