فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

مسیح مصلوب ، حسین شهید !


چه خدای ترسناکیست خدایی که در ازای قربانی گرفتن بهترین آفریده خود ، خشمش از کردارناشایست نوع بشر فرو می نشیند و گناه سایرین را به خون قربانی اش می بخشد . چه عدالت فراگیری ! و چه پیام وحشت زایی ! چه راه رستگاری ای را نشان بشر میدهد این خدای قربانی پذیر خشمگین عادل مآب !


چه خواب از سرم ربود این پیام مستقیم مسیحیان که ردی از خود بر خون حسینمان به جا گذاشته !


دست های پلیدی در نهان در کارست تا راه شهیدان راه حق را به نرمی و آرامی به سوی دلخواه و مطلوب دنیوی خود کج کنند مبادا خواب خرگوشی نوع بشر به بیداری با حق و حقیقت آشفته گردد و کساد شود بازار دین فروشان دنیا پرست آزمند .


چه سودی از تجارت مرگ می برند این سوداگران ناحق خون ؟




چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند ؟؟؟


کدوم افسانه هست که ریشه در حقیقت نداشته باشه ؟

کدوم حقیقت هست که در طول قرون و اعصار متمادی شاخ و برگی بهش نداده باشن ؟

حقیقت و افسانه چنان در هم پیچیدن که گاهی مرزهاشون غیرقابل شناسایی میشه !

آیا افسانه ها هستن که حقیقت رو زنده نگه داشتن یا حقیقت واسه زنده موندن خودشو لای افسانه ها پیچید و مخفی کرد ؟

چقدر همه چیز جهان درتضادی هماهنگ و همسو هست؟

همه چیز در عین سادگی بسیار پیچیدست ، در عین عیانی پنهان هست ، در عین اعجاب انگیزی ملموس و روزمرست !!!!!!!!

آیا این ما نیستیم که در مداری دوار سرگردانیم ، به دور مرکزی که هرجا بریم و هرکار کنیم بازهم تو فاصله ای مشخص و معین در حال طواف کردنش هستیم؟

سفر شاید بهانست برای باز رسیدن به نقطه اولی که بودیم !؟

اما نه ، چیزیکه توی این سفر دایره وار به دور مرکز عوض میشه  ، نه مبداء هست نه مقصد و نه مرکز این سفر و نه حتی منازل سفر ، فقط خود خام ماست که پخته میشه ...


پنج شاکینه ی پدر بزرگی : هوش ، دانش ، اندیشه ، تدبیر و قصد

پنج شهر پادشاه تاریکی : دود ، آتش ، باد ، آب و تاریکی