فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

تولد پروانه گونه


دل کندن همیشه از لحظه ای شروع میشه که یکی یکی بدیاش برات پررنگ میشه .

کم کم  به خودت میای و میگی چقدر خنگ بودم که نفهمیدم چطور داره ازم سوء استفاده میکنه !

حس میکنی بازیچه بودی !

بعد برای حفظ عزت نفس خودت یا بهتره بگم حفظ ته مونده عزت نفست ، فاصله تو باهاش زیاد کنی ، دلتنگش بشی ، گریه کنی ، خاطرات رو مرور کنی ، اما در کنار همه اینا بدیها و جفاهایی که در حقت کرده رو هم منظور کنی .

درست بعد از روزهایی که اوج خراب بودن حالت رو تجربه میکنی ، بعد از سنگینی بیش از اندازه سینت و فشرده شدن بیشتر از طاقت گلوت و باریدن وقت و بی وقت چشمات ، یه روز از خواب بیدار میشی و می بینی آسمون هنوز آبیه و خورشید هنوز میتابه و پرنده ها هنوز آواز میخونن ، هنوز گشنت میشه و تمایل داری که بخندی ؛ هر چند تلخ ؛ هرچند دردناک !

بعد با آرامش بیشتری خاطراتت رو مرور میکنی .

یک طرف خطاهای خودت رو میگذاری ، یه طرف خطاهای اونو . یک طرف گذشت های خودت رو میگذاری ، یه طرف گذشت های اونو .

زیاد فرقی نمیکنه که کدوم طرف ترازوی عدالتت سنگین تر باشه چون تصمیمت رو گرفتی و از پیله علاقت بیرون اومدی ، پروانه شدی .

فقط با کمی رنج و تحمل و تلاش بال هات صاف میشه و میتونی پرواز کنی !

هرچند که خاطرات دگردیسی و قبلش همچنان باهاته!

هرچند ممکنه زخم های کوچکی طی این فرآیند برداشته باشی !

ولی مهم اینه که یه روز میبینی هنوز هستی بدون اون و میتونی احساس شادی و خوشبختی کنی حتی بدون اون !!!




حنظل بانو


حتما نباید که گنجشک یا ملخ باشی و توی زمستون سرد ، بی غذا بمونی و به مورچه رو بندازی تا معنی " وقتی که جیک جیک مستونت بود فکر زمستونت بود؟  " رو بفهمی !

کافیه که مدتی از جون و دل جایی کار کنی و خیلی اتفاقی مریض شی و عکس العمل اطرافیانت رو ببینی تا برات درس عبرت شه !

میتونی وقتی که خوب شدی رفتارت رو عوض کنی و فکر " زمستونت " باشی .


باز هم تلخم !

مثل تمام قهوه های غلیظ دنیا که با شکر هم تلخیشان از بین نمی رود .




من هلاهلم ، تو چرا ؟

چه تلخی رهگذر !

ای عابر کوچه های خزان زده عمرم

ای پرسشگر بهارم

من اگر تلخم ، به سنگ بی اعتنایی شکسته شیشه غرورم

من اگر تلخم ، زخم خورده دست نه بیگانه ، که خویشانم

من اگر تلخم ، فروخورده فغان و فریادم

من اگر تلخم ، نبض بیمار حیات خانه ای هستم

من اگر تلخم ، سایه سکوتم

من اگر تلخم ...

تو از چه چنین تلخی رهگذر این ثانیه ها که به سخنی آشوب میشود کلامت ؟




حنظل

 مثل حنظل تلخ باش بانو

وگرنه تاوان تمام هرزگی های افراد ذکور تاریخ را تو باید پس بدهی ! 





حنظل : میوه ی فوق العاده تلخ گیاهی است که مصرف دارویی دارد .