فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

من و آرزوهای امانی


خیلی دردناکه آرزوهای زیادی داشته باشی اما هیچ کدوم مال خودت نباشه . 

پول بخوای اما واسه برادرت

خوشبختی بخوای اما واسه خواهرت

پیشرفت بخوای اما واسه دوستت

سلامتی بخوای اما واسه والدینت

آینده رو بخوای اما واسه بچت


این یعنی رسیدن به آخر خودت ، جایی که تو می مونی و پوچی و یه دنیا آرزوی پشت نویسی شده که : برسد به دست فلانی !




برای مادر فرداها


کودکم !

کودک نازنینم !

یک سال دیگر بر تو گذشت و من غمگینم !

از این که می بینم چه به شتاب روزهای خوش زندگیت را سپری می کنی و در انتظار رسیدن روزهای بزرگسالی بیتابی ، غمگین می شوم .

کودکم امروزت را زندگی کن و هرگز حتی لحظه ای در آرزوی رسیدن به آینده مباش که خواهی نخواهی فرا خواهد رسید .

بگذار تا در آرامش این روزهایت ، شادی کنی ، ریشه بگسترانی ، بال و پر بگیری ، بالنده شوی ، زندگی را یاد بگیری .

باید تمام این سالهای عمرت آنقدر آرامش و شادی و انرژی در قلب کوچک و روح بزرگت ذخیره کنی که در بزرگسالی و حتی در سالمندی انبار آذوقه معنویت خالی نشود و محتاج دریافتش از کسی نشوی .

دلبندم !

نازنینم !

هیچ عجله نکن که معلوم نیست آینده جلوی پاهای خام و ناپخته ات چه دام هایی گسترانده و چه چاله ها کنده !

شتاب نکن .

بگذار آرام آرام برای روزهای سخت و طاقت فرسای تنهایی آماده ات کنم ، ورزیده ات کنم ، آموخته ات کنم ؛ تا بتوانی بدون شکستن دوام بیاوری . تو مادر می شوی و چشم چراغ خانه ای ، بگذار تا دانایی و متانت و چاره اندیشی بیاموزی و مقاوم تربیت شوی که سرانجام ، سرنوشت نسلی در دستان تو خواهد بود .

بگذار بی عجله و شتاب ، قدم به قدم ، آهسته اما پیوسته مراحل کمال را طی کنی که آینده در دستان توست که شکل میگیرد .


کودکی کن که کودک فردا را تو آموزگاری .