فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

شعر


چون پرستویی که در پرواز نیست

 بالِ احساسِ  من امشب باز نیست 


پر شده از بغض تنهایـی دلم

شور و شـوق و خنـده و آواز نیست 


رنگ هست اما مرا همرنگ نیست 

راز هست اما مرا همراز نیست 


غـیـر از آن نـا آشـنـای آشـنـا

هیچ کس  با ساز من دمساز نیست


بـی بـهـار او ، پـرسـتـوی دلـم 

هیچ وقـت آمـاده ی پـرواز نیست 


دل بـه  پـایـانِ تمـاشـا بستـه ام  

گر چه پایان بـهتـر از آغـاز نیست..


شاعر : گمنام



پنجشنبه ی انتظار


کم کم انتظار بخشی از وجودم شد . انتظار برای به صبح رسیدن ، برای پیام دادنت ، برای اومدنت ، برای دیدنت ، برای موندنت !

انتظار برای دوشنبه ها ، برای خواستنم ، برای نتیجه کارت ، برای تلفن زدنت !

انتظار واسه هزاران چیز که حواسمو پرت کرد از سپری شدن تک تک روزای جوونیم و حالا توی سنی که نه جوونم واسه شروع کردن و نه پیرم واسه مردن ، توی تراس میشینم و واسه دلخوشیم از آب و هوا لذت میبرم و اینجا دری وری می نویسم .


طراوت و شادابیمو با خودت کجا بردی؟