فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

گلایه از اوس کریم



زنگ زد

 اصلا حوصله نداشتم به نیم ساعت احوالپرسی هاش جواب بدم ، رد تماس کردم

بار دوم هم اصلا جواب ندادم
بار سوم متوجه صدای گوشیم نشدم
فرداش که حالم میزون بود گفتم زنگ بزنم ببینم چیکار داشته . گناه داره ، نکنه دستش زیر سنگ باشه و کمک بخواد ، خدا رو خوش نمیاد اینقده طولش بدم ، یه وقت ازم نا امید نشه و ...
یهو دیدم خدا هم خیلی از آرزوهامو زمانی برآورده کرد که دیگه به دردم نمی خوردن ، موضوعیت نداشتن ، دیگه مهم نبودن
در نهایت منم مثل خودش شدم

پ . ن :
دو کلوم حرف با خود اوس کریم 
آخدا رسمش اینه ؟ اینجوری خوبه ؟ دلگیرم ازت . اینقده از خودت گفتی که فلانی و بهمانی ، یه چشمه شو به وقتش نشونم ندادی .  
اگه یه وقتی به یادم افتادی ، اگه دلت یه وقتی به حالم سوخت ، اگه یه وقت نگاهت بهم افتاد و دیدیم که تا خرخره تو مردابم ، یه خدایی بکن ، بزرگی کن بیرونم بکش ، قبل از اینکه بازم دیر بشه . 
قبل از اینکه خیلی دیر بشه 




وطنم


وطنم

تو را آباد و آب بادت می خواهم



معجزه


دلم یه معجزه میخواد . نه از اون مدلا که شتر از دل کوه در بیاد یا دریا نصف بشه یا مرده زنده شه ، نه ، از اون مدلا که یه روز از خواب بیدار شم ببینم همه این چند سال زندگیم کابوس بوده ، یه خواب بد ، بعد پهلو به پهلو شم و چشمم به وجود نازنینت روشن شه که کنارم آروم خوابیدی و خدا رو شکر کنم که فقط خواب بوده ، که واقعا دارمت . دلم معجزه میخواد . یه معجزه بزرگ . بزرگ ترین معجزه زندگیم .



انگار تصمیم جدیه


در حالیکه از دردی آشنا و موذی توی خودم می پیچم گوشیمو چک می کنم ، بازم هیچ خبری ازش نیست ، هیچ کجا .

باشه

چه فرقی داره که باشی یا نباشی؟

در هر دو حالت درد رو تنهایی تحمل می کنم ، تنهایی گریه می کنم ، تنهایی بار سنگین وجدان رو به دوش می کشم ، تنهایی عاشق می مونم ، تنهایی انتظار می کشم و تنهایی روزامو شب می کنمو شبامو روز !

وقتی که امید و آرزوت یه حباب بود که ترکیده دیگه چه فرقی می کنه کجای سال و ماه ایستاده باشی ؟

وقتی قلبت زیر بار محبت عاشق شد و بلافاصله بدست یار شکست دیگه چه فرقی می کنه منظم بزنه یا نامنظم ؟

وقتی تنها و منتظر ولت می کنه و میره دنبال آدمای شماره یک و دو و سه و چهار زندگیش دیگه چه فرقی می کنه تو لیستش شماره ده باشی یا شماره هزاروپونصد ؟

وقتی روح و وجدانت درد بگیره چه فرقی می کنه دست و پا و کمر و کلیه و سر و معدت هم درد بگیره یا نه ؟

توی این هوای گرم لرز می کنم !

سرمای این جدایی به استخونام رسیده بی حال یه فنجون آب جوش سر می کشم و به همخونه ها فکر می کنم .

آدمایی رنگی با دنیایی پر زرق و برق و زیبا

به آینه نگاه می کنم 

یه عدد دو رقمی خاکستری تیره می بینم که غم تو چشماش موج میزنه و لباش با نخ حرفای نگفتنی دوخته شده .

درد شدیدتر میشه عدد خاکستری رو توی آینه همونطور سرگردون رها می کنم . پتوی رنگی و گرمم رو دورم می پیچم و با دردم خلوت می کنم و به این فکر می کنم اون وقتی که کامواهای خوش رنگ رو با ذوق و شوق انتخاب کردم یا حتی توی تمام روزایی که با لبخند بافتمشون آیا فکر می کردم مونس دست سرد و تن تنهام بشن ؟



نومید


خدایا

دلگیرم ازت که به اسم حکمت و مصلحتت به هر چی که ازت خواستم نرسوندیم .

تو خدا بودی ! از خدا مگه میشه انتظاری جز استجابت دعا و برآورده کردن آرزوها داشت ؟

دلگیرم ازت



زندگی میگذره ولی از روت !





در باب نوعی سادیسم

زمان : یک ماه بعد از ازدواجم ، روز عاشورا

مکان : خونه مادرشوهر ، کنار دیگ نذری

- ایراندخت بیا این دیگ رو هم بزن . نذر کن که سال دیگه همین موقع خدا بهت  یه پسر کاکل به سر داده باشه !!!

+ حالا چرا پسر ؟

- پسر خوبه ! خدا خودش تو قرآن گفته !!!!

+ جان ؟ کجاش گفته ؟

- اااااا حالا ببین چه با من کل کل میکنه !!!

+ ببخشید ولی من دختر می خوام

- اصلا نمی خواد هم بزنی

***

دو سال بعد ، روز عاشورا ، کنار دیگ نذری ، بدون بچه 

- نمی خوای بیای دیگ رو هم بزنی ؟

+ نه !

- ثواب داره ! چرا نمی خوای ؟

+ چون پسر نمی خوام !

***

دوازده سال بعد ، روز عاشورا ، کنار دیگ نذری

- ایشالا سال دیگه همین موقع پسر به بغل بیای سر دیگ . ای خدا یه پسر به بچم بده که نسلشو ادامه بده !

( نیست حالا پسرش پیغمبر خداست ، باید حتما تخم و ترکش روی زمین باقی بمونه ! البته پیامبر خدا هم نسلش با دختر موند )

+ نمیخوام مامان  ! شما دعا کن همین یه دونه دختر که داره سالم و صالح باشه .

- باید ! یه پسر بیاری !!!!!!!!

- نوه عزیزم بیا این دیگ رو هم بزن نیت کن سال دیگه یه داداش کوچولو موچولو خوشکل مشکل داشته باشی !

***

سوزن گرامافون اینجوری که این گیر میده گیر نمی کنه ها !

***

بیست سال بعد ، روز عاشورا ، سر دیگ نذری

مادرشوهرم خطاب به دخترم :

- آخرش مامانت مرد و یه داداش برات دنیا نیاورد . بیا این دیگ رو هم بزن و نذر کن سال دیگه پسر به بغل سر دیگ باشی !!!

***

 و این قصه همچنان ادامه خواهد داشت تا یکی یه پسر بزاد خیالشو راحت کنه