فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

سوگ


کلام را باد برده است انگار و هر آن چه باقیمانده جز برگ خشک بیجانی نیست که دستخوش رقص نسیم گشته تا آرام برزمین بیندازدش.
جز رقص این برگهای بیجان بر صحنه سپید کاغذ نه جانی جاریست و نه جانداری و نه جانبخشی
به گلایه برآمدم ، دریغ از صف منظم و معنادار حروف
واژه ها حزین و بی جنبش حتی به سرپنجه قلم هم خطور نمیکنند
این بخل قلم نیست
بخل رقص واژه ها هم نیست
این مرگ اعتماد و اعتباریست که دردش هر روز رو به فزونیست و عظمتش آنقدر زیاد که نه به کلام گنجد و نه در وصف واژه آید .
شاید اکنون قلم و واژه و کاغذ باهم به سوگ اند
به سوگ چون تویی ...