فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

جات خیلی خالیه

دلتنگتم

دلتنگ دیوونه بازیامون ، همدلیامون ، خنده هامون ، گریه هامون

هشت ماه شد !!

 .دیگه دل و دماغ ندارم تنهایی برم جاهایی که با هم رفتیم

چندباری از جلوی نشر ثالث رد شدم اما مگه بی تو میشه لابلای کتاباش پر زد ؟ تو کافش نشست و با خنده یه پارچ چای دارچین سرکشید ؟

انگار گل و درختای پارک ملت هم دلتنگت هستن رنگ و روی قدیما رو ندارن !

امروز حسابی بارونیم .

شعرایی که نمیدونم برای کی داشتی می نوشتی جلوی رومه . دست می کشم روی کلماتش و همزمان با اشکی که از مژه هام آویزونه به دستخط خرچنگ قورباغت خندم می گیره . هزار بار بهت گفتم یه کلاس خوشنویسی برو و هر هزار بار حرف رو با مهارت عوض کردی .


الان کجایی ؟ در چه حالی ؟ تو هم دلتنگم میشی ؟ نکنه دیدار بعدیمون بیفته به قیامت ؟



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.