فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام
فصل به فصل زندگیم

فصل به فصل زندگیم

خط به خط روزهام

عبور ثانیه ها


بهار هم ثانیه به ثانیه با عبور از جسم و جانمان ، ردپایی از خود به جا گذاشت و گذشت . گذشت تا راه را برای عبور ثانیه به ثانیه تابستان داغ و سبز باز کند ،  از جسم و جانمان . ثانیه هایی که شب ها را به روزها می دوزد و هفته ها را به ماه ها و فصل ها را به هم تا سال ها را تجربه کنیم . ثانیه هایی که گاه شادند و کوتاه و گاه غمگین و طولانی و گاه درناک و کشناک و گاه آرام و لذتبخش . ثانیه های زیرکی که بی صدا و دزدانه از روی جسم و جانت موزیانه می خزند و می گذرند و ناگهان می بینی تو را از دهه بیست زندگی به دهه سی ، چهل ، پنجاه ، شصت پرتاب کردند . همدست رذل این ثانیه ها ، آینه هایند . آینه هایی که هر روز صبح که در مقابلشان می ایستی و مو شانه میزنی ، در دل می خندند بر جای پای ثانیه هایی که بر تو رفته و آنها می بینند و تو نه .

یک روز که گذرت به آلبوم عکس ها بیفتد متوجه همدستی ثانیه ها و آینه ها می شوی .

عکس هایی که راست گویند و تغییرات بهار و تابستان و پاییزی ات را به تو نشان می دهند ، بی توطئه ، بی چشمداشت .

اینک که ثانیه های بهار با همدستی آینه ها گذشت و فصلی جدید آغاز شد ، در فصل جدید ثانیه ها را دریابیم و به آینه ها اعتماد نکنیم .

حواسمان به عدد سنمان باشد که روزی نگوییم ناگهان چقدر زود دیر شد !



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.